آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

نهمین مروارید آرتین خان اول

گل من نهمین مرواریدت (دندون پیشین جانبی، بالا، سمت راست) در تاریخ 30 مهر خودنمایی کرد. مبارک مبارک مبارک   نهمین مرواریدت مبارک    و اما اینجا میخوام به صورت جمعی تاریخ دندون درآوردنت رو بگم. دندون اول: دندون پیشین مرکزی، پایین، چپ              دوشنبه 18 اردیبهشت دندون دوم: دندون پیشین مرکزی، پایین، راست           دوشنبه 25 اردیبهشت دندون سوم: دندون پیشین مرکزی، بالا، چپ               سه شنبه 3 مرداد دندون چهارم: دندون پیشین مرکزی، بالا، راست     &nb...
2 آبان 1391

اولین عروسی

پسر گلم دیروز اولین عروسی رو با هم رفتیم. البته فروردین ماه، مراسم پاتختی پسرخاله جون من (امین جون و هدیه جون) رفتیم. اونجا مامان من و خاله هام بودن و خیلی به من کار نداشتی. اما این عروسی عمو محمدرضا بود و نگرانی من از اینکه کسی نیست شما رو نگه داره، خیلی زیاد بود. ولی دست بابا احسان درد نکنه از ساعت 11 که رفتیم خونه خاله سارا تا بریم آرایشگاه، تو با بابا و عمو فرید بودی و اونها هم دنبال کارهای آخرِ شبِ عروسی. قرار بود برای بعد از تالار بریم خونه عمو بابک اینا. خلاصه شما با مردها رفتی و من با خاله سارا دنبال کارهامون. هروقت هم زنگ زدم، گفتن خوبی و مشکلی نیست. یه مدتی هم پیش خاله زهرا بودی و خوابیده بودی. ساعت 6 اومدین و لباسهات رو پوش...
29 مهر 1391

عاشقتم پسرم چون:

نازدارم ١. عاشقتم پسرم چون: از اول این هفته با آرامش و بدون گریه از من جدا میشی و میری بغل مربیهای مهدت و من هم کمی عذاب وجدانم کم شده. مربیهات میگن دیگه خیلی خوب شدی و با بچه ها هماهنگی. ٢. عاشقتم پسرم چون: بالاخره پریشب 23 مهر تونستی 10-15 ثانیه رو پاهات بایستی. خیلی باحالی تا میذارمت زمین که بایستی، دو دستت رو بالا میگیری که تعادلت رو حفظ کنی. بابا میگفت براش تا 30 ثانیه بدون کمک ایستادی. دیگه باید کم کم راه بیفتی تنبل خان. ٣. عاشقتم پسرم چون: دیگه اصلا احساس تنهایی نمیکنم چون هروقت باهات حرف میرنم، خیلی بامزه جوابم رو میدی. هرچند نامفهومه ولی من خودم ترجمه میکنم. ٤. عاشقتم پسرم چون: "نه" گفتن رو خوب یاد گ...
25 مهر 1391

هشتمین مروارید آرتین خان اول

عزیز دل مامان هشتمین مرواریدت هم از صدف بیرون اومد. مبارکهههههههه یه عکس جالب تو سایت رشد (مربوط به مدارس) دیدم گفتم جالبه بذارمش و از روی عکس بگم کدوم دندونت در اومده. دندون پیشین جانبی پایین سمت راست .     هشتمین مرواریدت مبارک                             قربون اون حرف زدنت که از شنبه یا یکشنبه پیش: هر وقت میگم غذا می خوری سرت رو به علامت موافق پایین میدی و میگی : بَیی هر وقت می می می خوای یا اینکه تا می بینی دراز کشیدم سریع میای نزدیکم و میگی : مَ هر وقت میب...
19 مهر 1391

هفتمین مروارید آرتین خان اول

عشق مامان اثر تب دوشنبه شبت مشخص شد. روئیدن مروارید هفتم. و جالب اینکه از دندونای عقبیت در اومده. برای همین من متوجه نشدم. چند روزی بود انگشتت رو تو دهنت میذاشتی. منتظر رویش دو دندون جلویی سمت راست (بالا و پایین) بودم و هر چه نگاه میکردم، چیزی ندیدم. تا اینکه دیروز متوجه شدم دندون پایین سمت چپ، دندون بعد از نیشت در اومده. عاشقتم کوچولوی دوست داشتنی من. هفتمین مرواریدت مبارک     در ضمن کمی حالت بهتر شده، ولی همچنان سرفه میکنی. امروز هم ناچاراً گذاشتمت مهد. بهشون گفتم اگر حال نداشتی، زنگ بزنن، بیام دنبالت. انشالله زود زود خوب بشی. هم شما و هم دوستای نازت مثل علی جون. ...
15 مهر 1391

اندر احوالات آرتین خان اول

عزیز دل مامان الهی مامان فدات شه که: موقع لباس پوشیدن تا لباس رو از سرت می پوشونم دستاتو یکی یکی میدی بالا تا آستین هات رو هم بپوشونم. الهی مامان فدات شه که: پریشب تو اتاق و تخت خودت خوابیدی. ساعتهای ٢:٢٠ ، ٣:٣٠، ٤:٣٠ و ٥:٢٥ دقیقه بیدار شدی و شیر خوردی و خوابیدی. از ٥:٢٥ بغل خودم خوابوندمت. الهی مامان فدات شه که: دیروز اصلا حال نداشتی، نه سرلاک خوردی، نه سوپ و نه عصاره گوشت. فکر کنم تب ١٠ روز بعد از واکسن یکسالگیته. یک کم هم سرماخوردگی. مهدِ و مریضی . شربتهاتم به زور بهت دادم. دوست داشتی همش شیر بخوری و بخوابی. ساعت ١١/٥ شیر خوردی و تو تختت خوابیدی. ساعت ١٢:٤٠ بیدار شدی و شیر دادم و خوابیدی. ولی به محض اینکه می ذاشت...
11 مهر 1391

پنجمین و ششمین مروارید

آرتین عزیزم دو سه هفته ای لثه هات باد کرده بود و خیلی اذیت میشدی، تا اینکه دیروز دیدم دوتا دندون سمت چپ یکی بالا و یکی پایی، در اومده. فکر کنم تو هفته گذشته که سرم شلوغ بود جوونه زده و من متوجه نشدم. عزیزترینم روئیدن مرواریدهات مبارک. دو دندون سمت راستت هم احتمالا به زودی درمیان. آخه لثه هات سفید شدن و باد کردن. الهی قربونت برم من.   1. چند روزیه که همش گاز میگیری، البته به خاطر دندوناته. امیدوارم این عادت رو ترک کنی. 2. دیگه به مهد عادت کردی و کمتر گریه میکنی. خدا رو شکر غذاتو هم میخوری. (البته مربیهات میگن) 3. شما هیچوقت عادت نداشتی چیزی بذاری دهنت، مگر بعضی خوراکی ها. غذا که بهت میدادم مخصوصا غذ...
20 شهريور 1391

آرتین در مهد کودک

عزیز دلم از روز شنبه چهارم شهریور بردمت مهدکودک. هرچند برام خیلی سخت بود ولی مجبور بودم. البته چون مهدکودک مخصوص دانشگاه الزهراست، خیالم کمی راحته. ولی تا حالا شما همیشه خونه بودی و نمیدونم کی میخوای به مهد عادت کنی! شنبه ساعت 8 رفتیم مهد. شما هم رفتی بغل مربی و رفتی تو اتاق خودتون. نیمساعت بعد اومدم سرزدم و دیدم بغل مربیت هستی و داری اشک میریزی. الهی قربون اشکات برم مامان جون. من هم گریم گرفت. ولی باید عادت کنی مامانی. ساعت 9 رفتم شرکت. ساعت 11 زنگ زدن و گفتن یه سر بهت بزنم. من هم اومدم و بهت سر زدم و بهت شیر دادم. تو چشام نگاه میکردی و میخندیدی و با دو دست به صورتم میزدی و ذوق میکردی. ولی چه کنم داشتم میرفتم جلسه. بنابراین ...
9 شهريور 1391

آرتینم در ماه دوازدهم زندگی

عزیز مامان روز به روز بزرگتر و عزیزتر میشی و غذاهایی که میتونم بهت بدم تنوع بیشتری دارن. جمعه 13 مرداد برای اولین بار بهت تخم مرغ کامل دادم. با میل نخوردی ولی همش رو تموم کردی. شنبه 14 مرداد بهت بستنی دادم. اولش کمی ادا درآوردی و امتناع کردی ولی بعدش مهلت ندادی تا من هم کمی بخورم. بیا ادامه مطلب تا بقیه کارهاتو برات بگم. عزیز مامان روز به روز بزرگتر و عزیزتر میشی و غذاهایی که میتونم بهت بدم تنوع بیشتری دارن. جمعه 13 مرداد برای اولین بار بهت تخم مرغ کامل دادم. با میل نخوردی ولی همش رو تموم کردی. شنبه 14 مرداد بهت بستنی دادم. اولش کمی ادا درآوردی و امتناع کردی ولی بعدش مهلت ندادی تا...
23 مرداد 1391