آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

تولد 4 سالگی آرتین خان اول با تم توماس

نازنینم مهربونم 13 شهریور امسال 4 سالگیت تموم شد و وارد سن 5 سالگی شدی. انشالله همیشه سالم و پاینده باشی. امسال هم مثل پارسال دو سه تا تولد داشتی. روز تولدت 13 شهریور مهمون داشتیم. منم یه کیک فوری پختم تو هم کلی حال کردی و شمع فوت کردی. البته با الینا جون نوبتی. از شانس خوب ما بعد از 8/5 سال که ازدواج کردم یکی از خاله جونام اومد تهران و اومد خونه ما. با پسر و عروس و نوه گلش. البته فقط خاله جون و شوهرشون نیومده بودن بقیه اومدن و تو کلی با الینا جون دوستی. من هم فقط به کیک بسنده کردم. چون جشن اصلیت 19 و 26 شهریور بود. اینم کیکت روز 19 شهریور بالاخره بعد از کلی بدو بدو مراسم جشنت به بهترین نحو برگزار شد. و همه مهمونا راضی...
12 مهر 1394

تولدی دوباره ...

قربون پسری بشم من تولدات بالاخره تموم شد. سه شنبه هفته پیش یه تولد با دوستای وبلاگی داشتیم که خیلی خیلی خوش گذشت. بماند که شما وروجکا گاهی دعوا می کردید و گاهی بازی.    بله سه شنبه گذشته 1 مهر 1393 یه دورهمی گرفتیم. البته نمی خواستم اسم تولد رو بزارم که دوست جونیا به زحمت نیفتن. هرچند که کلی هم زحمت کشیدن. اون روز تا ساعت 12 سرکار بودم، مرخصی گرفتم. دوجا برای کیک رفتم که گفتن کیکامون عصر آماده میشه و من بیخیال کیک شدم. اومدم مهد دنبالت و اومدیم خونه. سر راه هم یک کم خرید کردی کردیم. کل این مهمونیو خودم تنهایی برپا کردمش. از خرید گرفته دتا مرتب کردن خونه و غذا و ... البته وسط هفته بود و نمی تونستم بیشتر ...
8 مهر 1393

جشن تولد سه سالگی آرتین خان اول با تم خرسهای مهربون

عزیز دل مامان سلام سلام خوبی خوشی. الهی همیشه شاد و سلامت باشی. عزیز دلم مجدد تولدت رو تبریک میگم. الهی سالهای طولانی رو با موفقیت و سلامتی و عاقبت بخیری پشت سر بزاری. همون طور که الان پسر خیلی خوب و آقایی هستی بزرگ هم شدی همینطوری بمونی. و اما تولد: امسال دو تا تولد گرفتیم یکی بجنورد و یکی  تهران. که برات میگم. امسال تولدت افتاد روز پنجشنبه و ما هم تولدت رو تو روز خودش گرفتیم یعنی 13 شهریور 1393. تم تولدت رو بخاطر رنگای شدش تم خرسهای مهربون در نظر گرفتم. و صد البته شدیدا علاقه مند هستی بهشون. روزی یکبار حتما سی دی خرسای مهربون رو میبینی. اسماشونو هم خیلی خوب بلدی. در همین راستا برای لباس ...
22 شهريور 1393

تولد آرتین خان اول با تم مزرعه حیوانات

دردونه مامان چهارشنبه تولدت بود و جشنت رو پنجشنبه 14 شهریور گرفتیم. عکسا رو با تاخیر میذارم.   برای دیدن بقیه عکسها، بفرمایید ادامه مطلب تزئینات تولد این هم کارت دعوت آرتین خان کارت تشکر گیفت بچه ها شامل پاک کن، کتاب و شکلات این هم آرتین جونم. که امسال خیلی پسر خوبی بود. عاشقتم نازنینم.  میز شام شامل: کیک مرغ، رول بادمجان، توپک رنگی، ماکارانی و دسرها: کرم کاسترد، کرم شکلات و ژله دورنگ و غذای منتخب مدعوین: کیک مرغ این هم یه عکس از آخر شب آرتین خان در کنار بچه ها. آرتین در حال شی شی خورد...
24 شهريور 1392

جشن قدم آرتین خان اول

پسر عزیزم اولین قدمهات رو خیلی وقته برداشتی و الان تبحر کافی پیدا کردی. اما به علت ماه محرم جشنت افتاد به جمعه هفته پیش. خیلی پسر خوبی بودی و تو جشن اصلا اذیت نکردی. فقط بیخوابی اذیتت کرد و من مجبور شدم وسط مهمونی 20 دقیقه ای برای شیردادن و خوابوندنت وقت بزارم. عاشقتم عششششششششقم. کفشهای از نوزادی تاکنون: ژله به شکل دمپایی این هم جعبه گیفتها که هنر دست خودمه. توش یک تراش و یک پاک کن به شکل دمپایی و دو عدد بیسکویت بود. کارت هدیه به مهمونا که اینو هم خودم درست کردم. البته برشش متاسفانه بد شد.  تزئینات جشن قدم:       آرتین و کیارش ...
7 بهمن 1391

جشن تولد آرتین کوچولو

عشق من تم تولدت رو خرس پو انتخاب کردم. خیلی از کارهای تزئینی رو خودم و دایی مرتضی انجام دادیم. خدا رو شکر تولد خوبی بود. درسته خیلی نشد اونجوری که برنامه ریزی کردم انجام بشه ولی با بچه کوچیک همینقدرش هم خوبه.    عشق من تم تولدت رو خرس پو انتخاب کردم. خیلی از کارهای تزئینی رو خودم و دایی مرتضی انجام دادیم. خدا رو شکر تولد خوبی بود. درسته خیلی نشد اونجوری که برنامه ریزی کردم انجام بشه ولی با بچه کوچیک همینقدرش هم خوبه.    خوش آمد گویی در ورودی:   کارت دعوت:     کارت تشکر:     کارت نوش جان:   لیبل ن...
25 شهريور 1391

خبرهای تولد

گل مامان جشن تولد یک سالگیت بالاخره تموم شد. اینهمه استرس و برنامه ریزی بالاخره گذشت. چی مونده برامون. یه خاطره خوش و یه عالمه خستگی. تمام بدنم درد میکنه. خوابم میاد. ولی خوب بود و جای همه دوستان خالی. پنجشنبه شب تا لحظه ای که مهمونا بیان داشتم کار میکردم. بالاخره آماده شدم و شما رو هم آماده کردم. مهمونا هم سر رسیدن. اول خیلی خوش اخلاق بودی، بغل همه رفتی و دست میزدی. حدود ساعت 10 خواستم شام رو بیارم، خاله نهال گفت اول کیک رو بیار عکسا رو بگیریم تا آرتین شارژه. اما تا اومدیم عکس بگیریم همش برمیگشتی سمت من. هم خوابت میومد و هم شیر میخواستی. دوباره بساط کیک جمع شد. چون شما کمی خسته شده بودی، کارهام کمی عقب افتاد و دوستامون همه تو آ...
18 شهريور 1391

جشن دندونی

  سلام سلام صدتا سلام        من اومدم با دندونام میخوام نشونتون بدم          صاحب مروارید شدم یواش یواش و بیصدا          شدم جزء کباب خورا                      بالاخره مامان فرصت پیدا کرد تا برای گل پسرش یه جشن دندونی کوچولو بگیره. تاریخ 1391/03/25، ساعت 7 مهمونامون اومدن. خیلی بهمون خوش گذشت. ولی از اونجا که شما تو سر و صدا نمیخوابی، همش بیدار بودی. با اینکه بسیار خسته شده بودی ولی مقاومت میکردی تا نخوابی. و این هم هنر مامان بی هنر. ببخش دیگ...
27 خرداد 1391
1