آرتینم در ماه دوازدهم زندگی
عزیز مامان
روز به روز بزرگتر و عزیزتر میشی و غذاهایی که میتونم بهت بدم تنوع بیشتری دارن.
جمعه 13 مرداد برای اولین بار بهت تخم مرغ کامل دادم. با میل نخوردی ولی همش رو تموم کردی.
شنبه 14 مرداد بهت بستنی دادم. اولش کمی ادا درآوردی و امتناع کردی ولی بعدش مهلت ندادی تا من هم کمی بخورم.
بیا ادامه مطلب تا بقیه کارهاتو برات بگم.
عزیز مامان
روز به روز بزرگتر و عزیزتر میشی و غذاهایی که میتونم بهت بدم تنوع بیشتری دارن.
جمعه 13 مرداد برای اولین بار بهت تخم مرغ کامل دادم. با میل نخوردی ولی همش رو تموم کردی.
شنبه 14 مرداد بهت بستنی دادم. اولش کمی ادا درآوردی و امتناع کردی ولی بعدش مهلت ندادی تا من هم کمی بخورم.
13 مرداد خونه مامانی افطاری دعوت بودیم. از اونجاییکه خونه حیاطی دارن، ما هم استخرت رو بردیم تا یه تنی به آب بزنی. شما هم کیف دنیا رو کردی. دلت نمیخواست از آب بیای بیرون.
این کار رو جدید یاد گرفتی. و تقریبا هر 5 دقیقه یکبار انجامش میدی.
دنبال توپ همه جا میری. اینجا هم داشتی دنبال توپت میرفتی زیر مبل.
یه نکته جالب که صندلی غذاتو دوست داری. به علت شیطونی زیاد مجبورم یه وقتایی بذارمت تو صندلیت. تا نیم ساعت 45 دقیقه با خودت بازی میکنی. کارتون میبیمی. ولی پس از اون خسته میشی. ببخش مامان جون برای خودت میگم. یک بار که تو آشپزخونه بودم تا روم رو برگردوندم دیدم خودتو رسوندی به یک کابینت که درش باز بود. به علت جلوگیری از ضربات احتمالی، شما زندانی میشی. و اما یه بار که طولانی شده بود اومدم دیدم سر خوردی. صدات هم درنمیومد. فدات بشم من گل پسرم.
اینجا دیگه احساس خطر کردی و کمک میخواستی.