آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

مامانٍ آرایشگر

مو فرفری من دیروز بردمت حموم و شما رو از موهای بلند نجات دادم. هرچند خودم خیلی موهاتو دوست داشتم ولی موهای پشت سرت همش گره میخورد و موقع شونه کردن اذیت میشدی. این هم هنرنمایی مامان  Before After قیافت خیلی مظلوم شده. البته در ظاهر. ولی خودت روز به روز شیطون تر و شلوغ تر میشی. عزززززززززززززززززیززززززززززززززززززززززمی ...
24 دی 1391

دوازدهمین مروارید و روزانه های جیگر طلا

شیرین زبونم نمی دونی چطوری با شیرین زبونی هات دلبری می کنی. از روز پنجشنبه شروع کردی به حرف زدن. البته با زبون خودت. ما که نمیفهمیم چی میگی . ولی خیلی شیرین صحبت میکنی. من و بابا هم مرتب قربون صدقه ات میریم. فکر کنم فرانسوی صحبت میکنی. خیلی تو کلماتت ژ به کار می بری. دهنت رو طوری باز و بسته میکنی که دلم میخواد اون لباتو بکنم و بخورم. عشق منی. -دیشب، اول دیماه، برای اولین بار با بابا احسان رفتی حموم و کلی آب بازی کردی. اینطوری خیلی خوبه تو این فاصله من به کارهام میرسم و بعد هم سریع بهت لباس میپوشونم و دیگه شما موقع لباس پوشوندن غر نمیزنی. - تو این دو سه روزه خدا رو شکر خوب غذا خوردی. - عاشق ویفر، بیسکویت...
2 دی 1391

پسرک بازیگوش

بازیگوش مامان چند روزیه از شهرستان برامون مهمون اومده. شما هم شب دیر می خوابی. خیلی بازیگوش شدی و همش میخوای باهاشون بازی کنی. شب هم که میخوان بخوابن میری پشت در اتاق و در میزنی. می برم بخوابونمت و چون همیشه عادت داشتی زودتر بخوابی ولی این چند شبه دیر میخوابی، خوابت می پره. کلی شیر میخوری و در آخر دوباره میبینم تو تاریکی نشستی و یا روی تخت بلند شدی. دلم میخواد موهامو بکشم. اعصابم به هم می ریزه . خلاصه با کلی کلنجار یک ساعت بعد میخوابی و تا صبح می می میخوری. من خیلی اذیت میشم. یه وقتایی کم میارم و برات شیرخشک درست میکنم. که البته اگه بخوری. و اینچنین میشه که صبح خیلی سخت بیدار میشم . شما هم که شب دیر خوابیدی، صبح هم تو خواب لباسهات...
29 آذر 1391

آرتین خان در هفته ای که گذشت

یکی یکدونه مامان چند روزه که بابا رفته ماموریت و من و شما هم تنها هستیم. انشالله فردا میاد. شما هم طی این هفته خیلی پسر خوبی بودی ولی یک کم شبا اذیت میکنی. نمیدونم دل درد داری یا ... .                  و اما تو این هفته: تو راه رفتن مهارت پیدا کردی. هرچند گاهی اوقات می افتی.                                     بازی با خونه سازیهاتو دوست داری. نمی دونم چرا فقط لگوهای کوچکترش رو دوست داری. یدونه یدونه بهت می دم و شما روی ...
22 آذر 1391

محرم 91 و پیشرفنهای گل پسری

همه دنیای من چند روز تعطیلی رو رفتیم مشهد. ولی به علت سردی هوا و شلوغی مشهد از خونه بیرون نرفتیم. فقط شبا هیئت بابا اینا میرفتیم. هرچند بابایی هنوز نمیتونست بیاد ولی ما به نیابت از ایشون می رفتیم. این هم چندتا عکس تو خونه ازت گرفتیم. همه دنیای من چند روز تعطیلی رو رفتیم مشهد. ولی به علت سردی هوا و شلوغی مشهد از خونه بیرون نرفتیم. فقط شبا هیئت بابا اینا میرفتیم. هرچند بابایی هنوز نمیتونست بیاد ولی ما به نیابت از ایشون می رفتیم. این هم چندتا عکس تو خونه ازت گرفتیم.                          ...
9 آذر 1391

یازدهمین مروارید آرتین خان اول

سلام سلام پسر قشنگ مامان بالاخره پس از یه هفته دست تو دهن کردنت یازدهمین مرواریدت خودنمایی کرد. دندان آسیاب کوچک دوم بالا سمت راست. به سلامتی پسر گلم.       یازدهمین مرواریدت مبارک همه زندگی ما                   الان مشهد خونه مامان جون و باباجون هستیم. منتظریم بابا بیاد. امروز اومده مشهد، یه کار کوچولو داشت انجام بده میاد خونه. یه مطلب تو وبلاگ http://dentist1991.blogfa.com خوندم جالب بود. گفتم تو وبلاگت بذارم. جهت اطلاعات عمومی. دوست داری برو ادامه مطلب رو ببین   سلام سلام پسر قشنگ مامان  ...
2 آذر 1391

اولین قدم ها و روزانه های آرتینم

آرتین عزیزم مژده ..... مژده بالاخره یکشنبه عصر پنج قدم برداشتی. دو هفته ای هست که به قول من آستاده میکنی. میذارم بایستی و برات میخونم: "آستاده کرده آستاده کرده. پسر من آستاده کرده". شما هم کلی ذوق میکنی. فدای اون خنده هات بشم. چند روزی بود دو قدم میومدی سمت ما و خودت رو مینداختی اما دیروز اول چهار قدم و بعد پنج قدم برداشتی. بابا که اومد بهش گفتم. به فاصله ١/٥ متر از هم نشستیم و شما رو سرپا میذاشتیمت و شما هم با خنده راه می رفتی به سمت بابا. دیگه کم کم باید جشن قدم برات راه بندازم. البته به علت ماه محرم مختصر و مفید. بگذریم و بریم برای بقیه کارهای شیرینت.          &...
30 آبان 1391

دهمین مروارید آرتین خان اول

دلبر مامان روئیدن دهمین مرواریدت از صدف مبارک دو سه روز پیش متوجه یه سفیدی رو لثه هات شدم، ولی از اونجا که نمیذاری دهنت رو باز کنم و ببینم، فکر کردم شاید از همون دونه های سفیدی باشه که یه وقتایی رو لثه هات میزنه. تا اینکه دیروز دوباره از اون گریه های لوس بازی کردی (دهنت رو باز میکنی و گریه میکنی، تا به خواسته ات می رسی ساکت میشی. انگار نه انگار که داشتی گریه می کردی). یهو متوجه دندون قشنگت شدم. دندون آسیاب کوچک دوم، بالا، سمت چپ انشالله بقیه دندونات هم راحت دربیان. یه عکس از تولد محمد امین (پسرعموت) ...
27 آبان 1391

گام به گام با آرتین خان اول

یکی یکدونه من الهی قربون او نماز خوندنت برم. دیروز تا سجاده رو پهن کردم نماز بخونم، طبق معمول جانماز رو تکون دادی تا مهر رو بندازی و باهاش بازی کنی. در کمال تعجب دیدم به شیوه های مختلف خم میشی تا سرت رو روی مهر بذاری.                     یکی یکدونه من الهی قربون او نماز خوندنت برم. دیروز تا سجاده رو پهن کردم نماز بخونم، طبق معمول جانماز رو تکون دادی تا مهر رو بندازی و باهاش بازی کنی. در کمال تعجب دیدم به شیوه های مختلف خم میشی تا سرت رو روی مهر بذاری.             ...
10 آبان 1391