آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

حرفای یواشکی 2

پسر زیبای من قربون دل مهربون بشم که همش میای بهم میگی مامان نی نی مون کی دنیا میاد. عزیزم من روز 12 دی ماه اتفاقی برام افتاد و مجبور به استراحت دو هفته ای شدم. من و شما هم چون کسی اینجا نبود بهمون برسه رفتیم مشهد پیش مامانی. هرچند اونا هم گرفتاری زیادی داشتن. مامانی از رو صندلی افتاده بود و کمرش اسیب دید که مجبور به عمل شد.  خلاصه رفتیم مشهد. ساعت 12/5 شب بود که رسیدیم خونه مامان فاطی. تا در باز شد اولین حرفت این بود: "من داداش شدما". یعنی همه ذوق کردن.  طفلی خاله سپیده کلی زحمت برامون کشید. غذا درست می کرد و جمع و جور و ... اخر هفته هم بابایی از پله ها افتاد و پاش شکست و ایشون هم یه...
12 بهمن 1394

آخرین پست سال 1390

گل پسر مامان   سال 1390 به تندی گذشت و فردا آغاز سال 1391 هست. این عید باستانی رو به همه دوستای وبلاگیمون تبریک میگیم. این آخرین پستی که توی سال 1390 میذارم. امیدوارم تونسته باشم تمام کارهاتو که نه ولی بیشتر کارهاتو برای یادگاری اینجا بنویسم. سال 1390 الحمدلله سال خیلی خوبی برای من و بابایی بود. قدم پر مهر تو به زندگیمون رنگ و بوی خوبی گرفت. خداوند تمام لطفش رو شامل حال ما کرد و یه پسر نازنین که با تمام وجود دوسش داریم رو بهمون عطا کرد. خدایا به خاطر چنین هدیه زیبا و متبرکی تو رو فراوان شکر میکنیم. اول دوتا از کارهایی رو که جمعه بعد از ظهر انجام دادی رو برات می نویسم و بعد هم شرحی از اتفاقات امسال. و اما رو...
29 اسفند 1390

پارسال در چنین روزهایی

گل پسرم دیشب با بابایی یاد پارسال افتادیم. اون موقع که شما مهمون دل مامان بودی و یه 10 روزی حسابی مامانو اذیت کردی. البته خداییش نسبت به بقیه کمتر اذیت کردی ولی دیگه دیگه. میگن هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد. خلاصه ... پارسال اوخر بهمن به علت ویار شدید دو روز راهی بیمارستان شدم. شما مهمون من و من مهمون بیمارستان. مرتب سرم و آمپول. چه روزهای بدی بود ولی آدم به نتیجه اش که فکر می کنه، راضیه. خدا رو شکر پس از مرخص شدن، فقط یکبار دیگه ساعت 2/5 شب راهی بیمارستان شدم و یک سرم دیگه و چند روز بعد تمام مشکلم برطرف شد. البته بهت بگم قبل از بستری شدنم هم یکبار دیگه شبانه راهی بیمارستان شده بودم. خلاصه همه چی به سلامتی تموم شد. اما چن...
1 اسفند 1390
1