پانزده ماهگی آرتین و راهی شدن به بیمارستان
عزیز دلم روزها پشت سر هم میان و میرن و به شکرانه خدا نوگل من هر روز بزرگتر و زیباتر و فهمیده تر میشه. خدا جونم شکرت. آرتین عزیزم پانزده ماهگیت مبارک ١٥ ماه کنار هم روز رو شب و شب رو روز کردیم. کمتر شبی رو در کنار هم بیداری کشیدیم. ولی امان از دیشب. امان از این ویروسها. امان از این هوای آلوده. دیشب ساعت ١٢ خوابیدی و من تا یک خوابم نبرد. رفتم تو اتاق تو خوابیدم. شما هم با بابا احسان رو تخت بودی. یه دفعه بابا منو صدا کرد. ساعت ٢:١٠ بامداد بود و من با هراس بیدار شدم. دیدم داری بالا میاری. وقتی تموم شد خوابوندمت، ١٠ دقیقه بعد دوباره دلپیچه گرفتی ...