تولد شازده کوچولوی ما، آرتین
این پست ٦/١٣ آماده بود ولی به علت ارتقاء نی نی وبلاگ موکول شد به امروز
-----------------------------------------------
عشقم، جونم، عمرم، قلبم، همه وجودم
عزیز دلم یک ساله که با اومدنت دلمون رو روشن کردی. به زندگیمون برکت بخشیدی. با هم خندیدیم، گریه کردیم، یه شبایی با هم بیدار موندیم. در کل با هم عشق کردیم. من و بابا با تمام وجود دوستت داریم و زندگی رو یک لحظه بدون تو نمیخوایم. خدا تو و همه بچه ها رو برای پدر و مادرهاشون حفظ کنه. آمـــــــــــــــــــین
در ضمن جشن تولدت هم افتاده برای امروز و فردا. امروز دوستامون به جشنت میان و فردا فامیلها. البته فامیلای بابا احسان من که اینجا فامیلی ندارم. البته عاطفه و عطیه (دخترخاله هام) و دایی مرتضی و خاله سپیده از مشهد اومدن و تو جشنمون شرکت دارن. الینا جون و مامان و باباش هم تو راهن و دارن به ما میپیوندن. مامانی و دایی محمد و فریبا جون هم به خاطر بابایی نتونستن بیاد که هممون دوست داشتیم پیشمون باشن که نشد.
برمیگردم با خبرهای تولد. فعلا خیلی کار دارم. بای