بیست و پنج ماهگی آرتین خان اول و تولد اشکان جون
پسر گلم امروز 25 ماهه شدی. هر روز کارهای زیادی یاد می گیری که از دستم برای نوشتن خارج میشه. عسل مامان 25 ماهگیت مبارک تو این مدتی که پست نذاشتم اتفاقات خوبی افتاد. 4 مهر عروسی دایی محمد بود. با قطار رفتیم و برگشتیم. و شما تو کل سفر عالی بودی. تا وارد کوپه می شدیم چشمت به آبمیوه افتاد و سریع گفتی: "آب بیمه". و تا یکی رو نمی خوردی دست بردار نبودی. خلاصه یک آبمیوه می خوردی و شروع می کردی به بازی. این هم چند تا عکس از عروسی دایی محمد: شما و دایی محمد: تو عروسی خیلی بهانه گیری می کردی و می خواستی بغل باشی. ولی تا رفتی بغل دایی دیگه ساکت و آقا کنارش نشستی. دست بابا احسان هم درد نکنه. خی...