بیست و پنج ماهگی آرتین خان اول و تولد اشکان جون
پسر گلم امروز 25 ماهه شدی. هر روز کارهای زیادی یاد می گیری که از دستم برای نوشتن خارج میشه.
عسل مامان 25 ماهگیت مبارک
تو این مدتی که پست نذاشتم اتفاقات خوبی افتاد.
4 مهر عروسی دایی محمد بود. با قطار رفتیم و برگشتیم. و شما تو کل سفر عالی بودی. تا وارد کوپه می شدیم چشمت به آبمیوه افتاد و سریع گفتی: "آب بیمه". و تا یکی رو نمی خوردی دست بردار نبودی.
خلاصه یک آبمیوه می خوردی و شروع می کردی به بازی.
این هم چند تا عکس از عروسی دایی محمد:
شما و دایی محمد:
تو عروسی خیلی بهانه گیری می کردی و می خواستی بغل باشی. ولی تا رفتی بغل دایی دیگه ساکت و آقا کنارش نشستی. دست بابا احسان هم درد نکنه. خیلی برای نگهداری شما همکاری کرد تا به من خوش بگذره. البته بچه مثبت بودن هم بده ها. ساعت خوابت عقب افتاده بود همش بهانه می گرفتی.
روز 30 شهریور هم یک همبازی ناز دیگه به جمع ما اضافه شد. اشکان جون پسر خاله سارا و عمو فرید. این هم چندتا عکس توی بیمارستان
خدا حفظش کنه و برای مامان و باباش نگهش داره. دو سال دیگه شما و کیارش و اشکان همبازیهای خوبی می شید. سه تا پسر به هم بیفتن دیگه ...
و اما شیرین زبونی و شیرین کاریهایی که میکنی وصف ناپذیره. یه وقتایی همچین می چلونمت، شما هم لذت می بری.
هر حرفی می زنیم تکرار می کنی. طوطی شدی حسابی.
هر صدای بوقی می شنوی می گی:"بویو دیگه" (برو دیگه). حتی تو خونه باشی. اینو از من یاد گرفتی. وقتی یه راننده ناشی میوفته جلوم و راه نمی ره، بوق می زنم و میگم برو دیگه.
عاشق talking tom (به قول شما پیشی) هستی. تا تبلت می بینی می گی: "مامان پیشی بذای". و شروع می کنی به حرف زدن تا اون هم تکرار کنه.
هر چیزی می خوای بهت می گم نداریم می گی: "بخی bekhay" یا " خوب بخی" امر امر شماست.
قبلا تا می رفتیم سوپری. می گفتی "دنیت" و می رفتی دنت برمی داشتی. و الان دیگه می ری سراغ آب میوه.
تخم مرغ های هوشت رو دوست داری و بهشون می گی: "تُخو tokho".
بعضی رنگها رو می شناسی ولی یه وقتایی منو اذیت می کنی. تا بهت می گم: این چه رنگیه. بدون دقت می گی: "آبی". ولی بعد درستش می کنی. رنگ آبی، بنفش، سفید و قرمز رو می شناسی. رنگ سبز رو هم با آبی قاطی می کنی.
ورد زبونت شده: "مامان این چیه؟" ، با شنیدن هر صدایی میگی: "چی شد؟"، "چی بود؟"
به محض اینکه تو ماشین میشینی می گی: "مامان نانای بذای" منظور همون سی دی خودته. بعد از اینکه روشن کردم می گی: "مامان صیدا" یعنی صداشو زیاد کن. فدای این پسر شیرین زبون.
جمله بندیت رو تقریبا کامل می گی. البته بعضیهاش احتیاج به ترجمه داره.
شینی بده = شیرینی بده
چای اِخام = پای می خوام
مامان شوکویا = مامان شکلات بده
چرخه = دوچرخه
یبار گفتی: "مامان بایا یفتم" مامان بالا رفتم. چندبار گفتی و من متوجه نشدم. گفتی: "مامان ببین بایا یفتم" عاشق این حرف زدنتم.
فعلا بیشتر از این یادم نمیاد. پس بای تا های