آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 27 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

یه مامان دلشکسته

1391/4/12 16:05
نویسنده : مامان آرتین
719 بازدید
اشتراک گذاری

پسرم

الان سر کار هستم. با اینکه ساعت کاریم تموم شده و میتونم برم خونه ولی دل و دماغی برام نمونده. از دیروز خیلی بهم برخورده. داغونم و خسته ام و دل شکسته{#emotions_dlg.e47}. میخوام دیر بیام خونه پیشت. برام رغبتی نمونده.

{#emotions_dlg.e47}   {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}

و اما ماجرا از این قرار بود:

دیروز رفته بودم شرکت بابا احسان برای جلسه. بعد از اتمام جلسه، منتظر شدم کار بابا تموم شه و باهم بریم خونه. خلاصه بعد از کلی تو ترافیک موندن و کمی سردرد به خونه رسیدیم. مامانی شما رو بغل کرده بود و اومدید استقبالمون. با لبانی پر از خنده و شادی. اول وارد خونه شدم و بابا هم پشت سر من. تا دستامو باز کردم بیای بغلم، روتو کردی به بابا و براش خندیدی و رفتی بغلش. ای وای من ..........

چنان سردردی گرفتم که تا 11 شب ادامه داشت. آخه هر روز که تنها میومدم، اجازه تعویض لباس و شستن دستامو نمیدادی و میخواستی بیای تو بغلم ولی دیروز....

چنان بغضی گلومو فشار میداد. آخه من چه گناهی کردم که اینجوری با من رفتار کردی. خیلی شاکیم از خودم.

بابا دیر میاد خونه و کاری نداره، فقط با شما بازی میکنه. ولی من تند و تند کارهامو انجام میدم تا ساعت 3 بشه و بیام خونه. البته یه وقتایی دیر میشه. میام تازه باید شام درست کنم. کارهای خونه رو انجام بدم. در کنارش به شما هم برسم.

دیشب بالاخره طاقت نیاوردم و گرفتمت تو بغلم و محکم فشارت دادم. شاید تو نمیخوای بیای بغلم ولی من نیاز دارم. بابا همش بهم میگه: "ناراحت نباش. اینکه نمیفهمه". نمی دونم خیلی ناراحتم و رغبتی برای خونه رفتن ندارم.

{#emotions_dlg.e47}   {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}    {#emotions_dlg.e47}

ولی هرکاری کنی دوست دارم و قلبم برای تو می تپه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (16)

مامان آرینا موفرفری
12 تیر 91 16:19
سلام دوست عزیز ،آرینا موفرفری در مسابقه نی نی خانه دار در وب نی نی شکلک شرکت کرده خوشحال می شم به آرینا رای بدهید.آدرس وبتونو فراموش نکیند !!!چون بدون آدرس وب رای محسوب نمی شه. آدرس وب نی نی شکلک http://sheklak_mohammad.niniweblog.com/post931.php تا پایان رای گیری فقط 2 روز مونده ، پس زمان رو از دست ندین و به آرینا با کد 260 رای بدهید.
مامان آرینا موفرفری
12 تیر 91 16:20
عزیزززززززززززززم ناراحت نباش.
مامان ماهان
12 تیر 91 16:24
ای جونم ناراحت نباش ماهانم کوچیک بود همین طوری بود طوری که من میگفتم منو دوست نداره قربون دل مهربونت
مامان آرتین
12 تیر 91 18:42
مامانی بمیرم برات خیلی سخته ولی ناراحت نباش مهم اینه که وظایفتو بخوبی انجام میدی و یک مامان خوبی آرتین خان هم قول میده وقتی بزرگ شد ازتون قدردانی کنه
زینب کوچولو
12 تیر 91 20:08
سلام وبتون نازه به وب منم سر بزنید خوشحال میشم با تبادل لینک موافقید؟
مامان گیسو جون
13 تیر 91 0:12
سلام عزیزم الهی فدات بشم نکن با خودت این کار به خدا قسم با تمام وجودم درکت می کنم اما سعی کن یه کم بیشتر براش وقت بگذاری و کمتر بکن نکن بگی گیسو چند وقت پیش نسبت به پدرش این جوری شده بود که با گذشت زمان درست شد
خاله نسيم
13 تیر 91 8:51
سعيده جون چرا ناراحتي گلم تازه حس منو پيدا كردي بازم آرتين خان شما به بابا جونش اين كارو كرد پسمل ما به بابايي(باباي من) اين كارو ميكنه ميبيني من ساعت 4 به شوق آرتين اومدم خونه آرتين خان 1لبخند كوچولو نثارم ميكنه وبعد ميره توبغل بابايي دلمون خوشه بچه داريم اما قربون تمام بچه ها بشم كه با همه اداهاشون بازم نازن
مریم مامان ملینا
13 تیر 91 11:07
عزیزم ناراحت نباش درست میشه بچه ها احساساتشون در حین پاکی گذراست و هر روز یه جوری ان
سميرا
13 تیر 91 14:14
جونم مامان غصه دار ، افسرده ، دل شكسته ، دپرس ، داغووووووووون اين كه ناراحتي نداره جونم بزرگ كه شد دستتو هم ميبوسه
فرزانه
13 تیر 91 14:52
الهی بمیرم مامانی!!!اشکال نداره مامانی آرتین جونی هنوز کوچیکه بزرگ که بشه حسابی قدر یک همچین مامان گل و دوست داشتنی و میدونه
فاطمه (مامان آیلین)
13 تیر 91 21:10
الهیییییییییی این بوس واسه مامان آرتین خان ..مامانی این چه حرفیه که میزنی قربونت برم مگه میشه آرتین کوچولو تو رو کمتر دوست داشته باشه حالا اون لحظه هوس کرده بره بغل باباش. اطمینان داشته باش که جای مامانی تو دل کوچولوی آرتین محفوظه .
خاله سارا
13 تیر 91 23:07
مامان سعیده ناراحت نباش ... این بار رو آرتین خان اینجوری کرده که برای شما یکم ناز بیاره! آخرش که پسر ووووو پسرا هم کـــــــه هــــــمــــــه شوووووووون مامانی...
دایی مرتضی
14 تیر 91 16:23
ای بیییییییییییییب دایی... نبینم با مامانت از این کارا بکنی هــــــــــــــــــــااا
ملی مامان میکاییل
15 تیر 91 16:12
الهی الهی !!! قوربونه این مامانه دل نازک آخه دختر خوب اینم ناراحتی داره خوب بچه اس یه بار هوس باباشو کرده پاشو برو خونه خودتو لوس نکن
مامان امیر علی
25 تیر 91 9:53
نازی عزیزم ناراحت نباش طبیعیه پس جای من باشی چی کار می کنی این همه زحمت می میکشم به من میگه من و بابا بزرگیم تو نی نی مایی و می گه تو برو سره کار بابا خونه پیشم باشه اخه بابا خسته میشه گناه داره می گه من با مردها می خوابم دستشویی می رم حموم می رم تو نباش برای باباش کلی پاچه خواری و زبون می ریزه می گه .بابایی جونم فدات بشم عشقم و ... اون وقت به من هیچی ... بله و اما ما مادریم و هر چی هم باشن عاشقشونیم اما الان تجربه به من نشون داده بهتره بابایی باشه پسر تا مامانی و این عالیه تو هم از همین الان کلا بنداز گردن مرد و باباش و عادتش بده
مامان مانی جون
25 تیر 91 17:16
وای اصلا به این موضوع فکر هم نکن چون تو رو بیشتر میبینه واسه همین اینجوری کرده مانی من هم همین جوریه منو فقط وقتی که باباش نیست میخواد تا باباشو میبینه چنان ذوقی میکنه که انگار دنیا رو بهش دادن اول پستت فکر کردم از چی ناراحتی اما وقتی خوندم کلی تعجب کردم با با بیخیال اصلا به قول باباش مگه متوجه میشه!!!!!!!!!!؟؟