آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

چکاب هشت ماهگی

1391/2/16 20:14
نویسنده : مامان آرتین
679 بازدید
اشتراک گذاری

قند عسلم

پنجشنبه 14 اردیبهشت همراه بابا احسان رفتین بهداشت برای چکاب. آخه من سر کار بودم. بابا میگفت وقتی رفتیم بیرون، خیلی ذوق کرده بودی و همش جیغهای شادی سر میدادی. بابا میگفت با چشای نازنینت ماشینها رو دنبال میکردی تا از دیدت محو میشد. میرفتی سراغ ماشین بعدی. عاااااااااااشقتم.

 اینم نتیجه چکابت:

وزن: 8800 گرم

قد: 74سانتیمتر

دور سر: 47.5 سانتیمتر

ني ني شكلك

البته گفتن دور سرت زیاده و باید دو هفته دیگه ببریمت چکاب. البته خیلی نگران نیستم، چون هم سر من بزرگ بوده، هم سر بابا. انشالله که چیزی نیست.

 

گل پسر مامان 14 اردیبهشت، وبلاگت یکساله شد. مبارکهههههههههههههه

خداوند کمک کنه تا بتونم نوشتن وبلاگت رو ادامه بدم تا زمانیکه تحویل خودت بدم

 

یه سری از کارهاتو یادم میره برات بنویسم. باید بصورت تک تک که یادم میاد، تو کاغذ بنویسم تا از قلم نیفته. فقط اینو بگم سر مامانت خیلی شلوغ شده و نمیتونه به وبلاگ دوستات تند و تند سر بزنه. صبحها بهت شیر میدم و ساعت 7/5 میرم سر کار. بعداز ظهر هم ساعت 3/5 تا 6 (بستگی به کارم داره) برمیگردم خونه. با دیدن من کلی اشک ذوق میریزی و دست و پا میزنی و حتی اجازه عوض کردن لباسهامو نمیدی. کمی تو بغل میگیرمت و وقتی آروم شدی، سریع لباسها عوض و دستها شسته میشه. کمی شیر میدم و شروع به دوشیدن شیر برای فردا میکنم. دوباره شیر و تا شب جبران چندساعت دور بودن رو میکنی و کلی شیر میخوری. البته این وسط عصرونه و شام میخوری. ساعت 11 نق نق خواب شروع میشه، می ریم با هم می خوابیم. تقریبا یکماهی میشه که فقط یکی دو ساعت تو تختت می خوابی و بقیه رو پیش من می خوابی. و تا صبح شیر میخوری.

 

از کارهای جالبی که تو ماه پیش انجام میدادی و یادم رفت بنویسم:

روی شکم که قرار میگیری، روی دو دستت بلند میشی و به مدت طولانی تو این حالت می مونی.

شیر خوردن توی روشهای مختلف رو یاد گرفتی. یه وقتایی سرپا می ایستی و می می میخوری. گاهی مثل حالت بالا شیر میخوری. البته این حالتها خیلی کمه و سریع بصورت صحیح میذارمت تا شیر بخوری.

دو دستت رو میگیرم و خودت بلند میشی. تا سرم رو میارم نزدیک، شما هم سرت رو نزدیک میکنی.

اگه دهنم رو باز کنم شما هم با دهن باز میای سمت من و هرجا رو گیرت بیاد میخوری. لب و دهن، بینی، لپ و ... 


دیروز با دوستامون رفته بودیم لویزان و کباب درست کردیم. یک تکه بدون نمک و فلفل هم برای شما درست کردیم. چنان با اشتیاق میخوردی که همه حال کرده بودن. بعداز ظهر هم که بارون تندی بارید، رفتیم خونه عمو بابک و خاله زهرا، و اونجا برای اولین بار بهت کمی خرما دادم. آخه تو کارت بهداشتت نوشته که میتونم خرما بهت بدم. خیلی با اشتیاق خوردی. تنها چیزی که دوست ندای پوره سیب زمینیه، که البته حق هم داری، آخه پوره سیب زمینی بدون نمک. ای وای من.

اولین بار هم روز پنجشنبه ماست خوردی. تو سوپت ریختم و بصورت تنها بهت ندادم تا ببینم دوست داری یا نه.

خدا رو شکر بزرگتر میشی و بازه غذاییت بیشتر میشه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

دایی مرتضی
16 اردیبهشت 91 22:00
ای قربون عزیزم برم که روز به روز بزرگتر و شیرین تر میشه ایده رو کاغذ نوشتن هم دیروز به ذهنم رسید، ولی یادم رفت بهت بگم مامان نی نی برای مادر و فرزند
نسيم-مامان آرتين
17 اردیبهشت 91 10:48
سعيده جون فعلا راحتي بزار دندون درارهميمي خوردنشون ديدني تر ميشه ميمي همراه با جيغ ودادو خنده
مامان علی
19 اردیبهشت 91 15:21
سلام مامان ارتین جون. همیشه دلتون شاد و لبتون خندون پیشاپیش روز مادر رو بهتون تبریک میگم
مامان آرتین
19 اردیبهشت 91 17:21
مریم مامان درسا
19 اردیبهشت 91 17:40
سلام عزیزم ببخشید پست قبلی رو اشتباهی فرستادم ، پاکش کن گل پسری چطوره؟ بوسسس