6 ماهگی آرتین خان اول
هدیه آسمانی من
نیمساله شدنت مبارک. امسال سال خوبی برای من و بابا احسان بود، تقریبا 6 ماه از سال رو مهمون دلم بودی و 6 ماه هم چشم و چراغ خونمون شدی.
ای که با وجود نازنینت زندگیمون رو نورانی کردی 6 ماهگیت مبارک.
عاشقانه دوست داریم
و اما کارهای این ماه:
تو این ماه دیگه با ملچ ملوچهای شبانه بیدار نمیشدم به شما شیر بدم، بلکه برای بیدار کردن من، پاهاتو به دیواره تخت انقدر میزدی تا من بیدار شم. قربون اون پاهای کوچولوت.
شبا صاف تو رختخوابت می خوابیدی، اما تو این ماه خودتو می رسونی یه گوشه گهوارت و پاهات رو میذاری رو دیواره گهوارت. قربون اون قدت.
اصلا پتو دوست نداری. شبا که می خوابونمت و میذارم تو گهوارت، چندبار پاهاتو محکم میاری بالا و میبری پایین تا پاهات رو پتو قرار بگیرن. پتو که رفت کنار با خیال راحت می خوابی. قربون اون خواب نازت.
دیگه خیلی خوب منو میشناسی. یه وقتایی که بغل کس دیگه هستی به من اشاره میکنی و دوست داری بیای بغل من. قربون اون دستای نانازت.
وقتی 2-3 ساعتی پیشت نباشم، به محض دیدن من دست و پا می زنی و چشات پر از اشک میشه. قربون چشای نازت.
تو این ماه دیگه اون حرفای قبلی رو نمیزدی. دو سه روزی با جیغ صدامون میزدی تا بهت توجه کنیم، یا وقتی هیجانی میشدی جیغ میزدی که خدا رو شکر ادامه نداشت و از روز جمعه 28 بهمن شروع کردی به حرف زدن. قربون حرف زدنت.
تو این ماه موهای بیشتری درآوردی برای منکه همیشه پهلوت هستم و تغییراتت رو کمتر از بقیه حس می کنم خیلی مشهود بوده. بابا احسان که همش برست رو میاره و موهاتو شونه می کنه. (البته چون موهات بوره خیلی تو عکسها مشخص نمیشه) قربون موهای خوشگلت.
یکی از بامزه ترین کارهات تحقیق در مورد پستونکه. دستت رو تو حلقه پستونکت می کنی و از دهنت میکشی بیرون و بهش خیره میشی. همه طرف پستونکت رو هم خوب بررسی می کنی. بابا احسان میگه: "آرتین میخواد دانشمند بشه". یه وقتایی هم انگشتت رو از قسمت بالای لبت میندازی پشت پستونک و شلیک. قربون انگشتهای کوچولوت.
وقتی بررسی پستونک تموم شد، سعی می کنی بذاری تو دهنت، ولی دو سه دفعه موفق به انجام اینکار شدی
پاهاتو صاف میاری بالا (تقریبا 90 درجه نسبت به بدنت) و کف پاهاتو به هم میزنی یا پاهاتو دورهم میندازی و کلی هم کیف میکنی. دو هفته ای هست که پاهاتو میدی بالا و انگشت اشاره ات رو توی شلوارت میکنی و شلوارت رو تا زانوت میکشی بالا. شیطون آخه این چه کاریه. قربون این شیطنتهات.
از روز چهارشنبه 10 بهمن رفتی تو شناخت دستات. دستت رو باز میکنی و بهش خیره میشی، بعد یکی یکی انگشتاتو میبندی. قربون انگشتای نازنینت.
از روز جمعه به سمتت که میای دستاتو باز میکنی تا بیای بغلمون، قبلا با خم کردن خودت، بلند کردن کمرت و یا با کج شدن به سمتی که ماهستیم اینکار رو انجام میدادی. قربون دو دستت.
امیدوارم چیز دیگه ای رو جا ننداخته باشم. آخه روزبه روز بزرگتر میشی و کاهات بیشتر.
اینم دوتا عکس بعد از حمام صبحگاهی 6 ماهگی