سی و چهارماهگی آرتین خان اول و یه قراره دیگه
عزیز دلم دیروز سی و چهار ماهت تموم شد و کم کم داریم به جشن تولد نزدیک میشیم. کمتر از دو ماه دیگه مونده. الهی جشن تولد سی و چهار سالگیتو برات بگیرم عشقم.
گل من 34 ماهگیت مبارک
مامانی پارسال که روزه میگرفتم هلاک میشدم از بیخوابی. ولی امسال خیلی پسر خوبی شدی. با هم میریم خونه. برات سی دی میزارم با یه شیشه شیر و خوراکی. تو هم بی سر و صدا میشینی سی دی میبینی. اصلا اذیت نمیکنی. منم راحت میخوابم. بماند که یه وقتایی میای میسگی بیا پیش من بخواب.
اگه کاری کنی دعوات کنم، میگی من ناراحتم و میری تو اتاق و در رو میبندی. قربون قهرت بشم من. اگر هم کار بدی کنی با صدای بلند بهت بگم "آرتین" زودی میای منو ناز میکنی و میگی :" ببشید ببشید".
ده روزی هم که خاله سپیده و مامانی اینا خونه ما بودن نرفتی مهد. موندی خونه و کلی حال کردی.
و اما چهارشنبه چهارم تیر ماه یه قرار دوستانه دیگه (سومین قرار با این گروه) داشتیم. با دوست جونیای منو شما. خدا برای هم حفظمون کنه.
اون روز قرار بود من آش ببرم. از ساعت 12 مرخصی گرفتم و اومدم خونه. البته دست مامانی درد نکنه. حبوباتو گذاشته بود بپزه. البته منکه انقدر کار داشتم که کل آش رو مامان فاطی زحمت کشیدن که خیلی هم خوب شده بود.
خلاصه ساعت 4:20 از خونه راه افتادیم و ساعت 5:15 رسیدیم. تو راه که بودم خاله خدیجه مامان آوا جونی زنگ زد و گفت من رسیدم، هر وقت رسیدی زنگ بزن بیام کمک.
خلاصه ساعت 5:15 رسیدیم و رفتیم پیش دوستامون. آوا جونی . مامانش، سما جونی و مامانش، ایلیا جونم و مامانش، ارشان گلی و مامانش قبل از ما رسیده بودن. کمی بعد از ما هم پارسا جون و مامانش (عضو جدید گروه) اومدن. خاله سمیه مامان پارسا براتون بادکنک و پفیلا آورده بود. خاله خدیجه هم اشترودل. خاله شقایق هم برای همه شربت آورده بودن. دست همه درد نکنه. جای همه خالی خیلی خوش گذشت.
و اما عکسها در ادامه مطلب
من و آرتین خان اول
از راست به چپ: خاله شقایق و ارشان جون، خاله زهرا و ایلیا جون، من و شما پسر طلا
آرتینی و ایلیا جونم در حال خوردن کیک و آبمیوه
خاله زهرا با شما وروجکا
آواجونی و مامان خدیجه
ارشان که گل سر آوا رو زده
اینم که عشق مامان
آرتین و آوا جون
و سما خانوم که از عکس فراریه
عزیز دلم
خاله سمیه و پسر خوشگلمون پارسا
از راست به چپ: سما و مامان، ایلیا و امان، پارسا و مامان و آرتین و مامان
این هم دو دوست همسن
خاله شقایق و ارشان گلم
نشستن وروجکو ببین ها
دو دوست ایلیا و آرتین
این هم نمایی از عصرونه ما
و بالاخره عکس دزدکی از سماخانوم
دوستای مهربونمون عاشقتونم
ارشان شیطونک و خرابکاریش. آوا هم از فرصت استفاده کرده آخه پفیلا خیلی دوست داره
و این هم یه خرابکاری دیگه. اگه مامانیش میزاشت کل دستمال کاغذی رو باز کرده بود.
آوا عزیز ریزه میزه
آقا پارسای گل
خاله زهرا و ایلیا جون