آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

بیست و دوماهگی آرتین خان اول و کلی خبر

1392/4/13 9:34
نویسنده : مامان آرتین
789 بازدید
اشتراک گذاری

جونم، قلبم، نور دو چشمم، آرامش وجودم

بیست و دو ماهگیت مبارک

خبر دارم حسابی. آخه این مدت نتونستم برات پست جدید بذارم. سر کار دوتا پروژه بزرگ گرفتیم و حسابی سرم شلوغه، تو خونه هم که نمیتونم از دست شما لپ تاپ روشن کنم. هرچند خودت در لپ تاپ رو باز میکنی و روشنش می کنی. انقدر دکمه میزنی که سرو صدای لپ تاپ در میاد. میام ببینم چه کردی که متوجه میشم خواستی رمزش رو بزنی هزار تا حرف و عدد تایپ کردی. ای شیطون.

و اما یه خبر خیلی مهم:

بالاخره می می خوردن تموم شد. جمعه 1392/04/07 ساعت 9 صبح آخرین مرتبه شیرخوردی. مصمم بودم از شیر بگیرمت. البته دیگه یه ماهی بود روزها نمیخوردی و عادت کرده بودی. جمعه شب خیلی گریه کردی. ولی نه به شدت اون شبی که قبلا برات نوشتم. ولی باید تحمل می کردم. رو تخت نشسته بودی بالا سر من و گریه می کردی. و حاضر نبودی حتی دراز بکشی. مرتب اشک میریختی و گریه می کردی. دلم خیلی به درد اومده بود. ولی برای خودت هم خوب بود. انقدر گریه کردی تا خوابت برد. تا صبح مراقب بودم تا تکون میخوردی، شیر با شیشه بهت می دادم و چون خواب بودی متوجه نمیشدی.

شب دوم: خیلی راحت بودی و فقط اولش کلی برات شعر و قصه آرتین و بابا و مامانش رو برات تعریف کردم و پشتت دست کشیدم تا خوابیدی. این چند شبه آرامشت خوابیدن رو دست من بود. تا گریه میکردی، میگفتم بیا رو دست من بخواب چند لحظه ای آروم میشدی. شب دوم به خوبی گذشت.

شب سوم: بابا نبود، کلا دو ساعت خوابیدم، سر شیشه ات رو اشتباه گذاشته بودم، تو هم چون نتونستی شیر بخوری بیدار شدی و گریه و گریه. اما روز خیلی خوب بودی.

شب چهارم و پنجم هم که خیلی بهتر بودی و حتی شیشه ات رو تو خواب خودت می گرفتی و می خوردی.

ناگفته نمونه که شیر دوست داری و روزها با لیوانت شیر می خوری.

 

دامنه لغاتت خیلی زیاد شده. حتی جمله هم میگی:

اولین جمله در تاریخ 31/3 بود که گفتی مامان پاشو. قبلا فقط می گفتی پاشو.

روزای تعطیل اگه از ما زودتر بیدار شی پشت سر هم میگی: مامان پاشو بابا پاشو ....

"ماشین، صن ننی، دی دید، دَدَ " یعنی: بریم ماشین سوار شیم، رو صندلی بشینم، رانندگی کنیم، بریم بیرون.

دیروز رفته بودی و رو مبل داشتی ورجه وورجه می کردی. دو بار گفتی "سده  sade" گفتم جان. یه خنده صدادار کردی و گفتی مامان.

"اسان  esan" بابا احسان رو گاهی با اسم کوچیک صدا میکنی.

می ری جلوی میز عکس وای میستی و می گی " سایا فیید   Saya fayid" به عکس خاله سارا و عمو فرید اشاره میکنی.

به عکس کیارش کوچولو اشاره می کنی و می گی " کیییش  kiyish"

هر جور شده منظورت رو می فهمونی.

گوشی تلفن رو میاری و می گی "بابا" یا می گی " مامانی"

اسم خاله سپیده رو خوب یاد گرفتی "سیپیده sipide". چند روز پیش دیدم داری بازی می کنی تو بازی می گفتی "خایه سیپیده"

ل و ر رو نمی تونی بگی و از حرف ی به جای اون استفاده می کنی. چند کلمه: "بایا (بالا)، سایا (سارا) مریم (مییم)، پُیو (پلو)، دَی (در آوردن) ... "

وقتی عصرها میریم خونه. می پرسم آرتین چی بخوریم؟ می گه "شَبَت shabat" میگم شربت چی؟ میگی شبت آواوووو" یعنی شربت آلبالو. خیلی دوست داری.

"نوش نونو noosh noo noo" نوشابه

صامون samoon" همون صابونه.

"پیو با ماست poyo ba mast" پلو با ماست.

"قاقاق ghaghagh" کلاغ

"اَس As" اسب

"گُبه gobe" گربه

"دنیت danit" دسر دنت که عاشقشی.

"گودو goodoo" گردو

"منیر manir" پنیر که عاشقشی و بعداز ظهرها گاهی یه نصف نون لواش و پنیر و گردو می خوری.

و ...

 

یه سفر پنج روزه از تاریخ 3/29 تا 4/3 داشتیم به بجنورد و اسفراین. بابایی (بابای من) نزدیک اسفراین (رویین) باغ داره. فامیلای مامانی من هم بجنوردن. البته ناگفته نمونه سالگرد شوهر عمه من هم بود. این هم چند تا عکس از حضور شما تو باغ. البته عکسهامون بسیار کمه. آخه دایی مرتضی نبود که هی عکس بگیره.

فعلا دیگه چیزی یادم نمیاد. تا بعد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

دایی مرتضی
13 تیر 92 12:22
الهی قربون شیرین زبونیای این پسر برم من که چقد ماه و شیرین شده.

حیف که نشد که بیام. خیلی دوس داشتم بیام.

راستی، مبارک باشه که نی نی رو از شیر گرفتی.

و اینکه، مرسی از مامان نی نی که اینقد قشنگ و با جزئیات می نویسه همه چی رو



قربونت داداش جون
مامان آرتین
13 تیر 92 13:04
سلام عزیز خاله 22 ماهگیت مبارک ایشالا 220 ساله بشیپیشرفتهاتم خوب بوده آفرینقربونت برم


ممنون خاله جون
سهراب
13 تیر 92 15:48
ای جانم آرتین... دیگه از شیر جدا شدی و باید پویو با ماست بخوری.
تولد دوسالگی هم که نزدیکه


آره دیگه. مردی شدم واسه خودم
مامان یزدان
15 تیر 92 10:12
عزیزم خوش گذشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/


جاتون خالی
مامان آرتین
15 تیر 92 12:42
سلام خیلی ممنون که به ما سر زدین سعیده جون الان چند روزه که اعصابم ریخته بهم آخه آرتین اصلا غذا نمیخوره نمیدونم چیکار کنم
میترسم وزن کم کنه


درسته آدم خیلی اعصابش خورد میشه. آرتین من وقتی مریضه کم غذا میشه. الان که از شیر گرفتمش خدا رو شکر خوب غذا میخوره
نسیم-مامان آرتین
16 تیر 92 9:40
ای جونم خوشگل خاله 22 ماهگیت مبارک
وای مرد شدنت مبارک باشه خاله دیگه داری رو پایه خودم می ایستی


آره دیگه کار بعدی جدا کردن از خودمه. اگه بتونم.
مامان آرتین (الهه)
17 تیر 92 9:10
سلام شازده کوچولوی شیرین زبونم خوبی عزیزم؟ قربون اون کلاهت برم من
سعیده جون خسته نباشی


قربونت عزیزم.
خاله الهام
17 تیر 92 10:57
در خلوت شب ز حق صدا می آید / از عطر سحر بوی خدا می آید
با گوش دگر شنو به غوغای سکوت / کز مرغ شب ، آواز دعا می آید . . .
عزيزم يادت نره ما رو هم دعا كنيد
خيــــــــــــــــلي خيـــــــــــــلي
التماس دعـــــــــــــــــــــــا


محتاجیم به دعا
مامان آرشیدا
17 تیر 92 12:10
سلام آرتین جونم مبارک باشه دیگه مرد شدی . سعیده جون واقعاً خسته نباشی چون کار خیلی سختی


واقعا سخت بود عزیزم. خودت هم که این روزا رو داشتی
مامان آرشیدا
17 تیر 92 12:14
راستی بعد از دو ماه وبلاگ آرشیدا جونم بروز شد حتماً بهمون سر بزنید


الان میام
مامان گیسوجون
17 تیر 92 17:34
22 ماهگیت مبارک عزیزم الهی 120 ساله بشی
ای جانم دیگه بزرگ شدی آقا شدی آفرین
همیشه به گردش دوستم خوشحالم خوش گذشته
برو خصوصی


قربونت عزیزم
پگاه مامان آرتین
17 تیر 92 23:28
عزیزم مبارکه.مامانی توهمه پستا بایدعکس آرتینوبذاریا


آخه چون تو شرکت معمولا آپدیت میکنم ممکنه در دسترس نباشه. ولی سعیم رو میکنم.
فرزانه
19 تیر 92 8:13
شیرین زبون خاله 22 ماهگیت مبارک عزیز دلم ایشالا 222222222222ماهه بشی پسری !!!!!!مامانی دستت درد نکنه انقدر قشنگ همچی و می نویسی


خواهش میشه دوست جونم
سارا مامان آرتین
22 تیر 92 14:23
22 ماهگیت مبارک
فقط مامانی چرا آرتین خان اول؟؟؟


از وقتی که ارتین رو باردار بودم چند تا لقب داشت. این لقب رو باباش گذاشت که تو اکثر پستها هم به کار رفته. آخه آرتین اسم پادشاه هفتم ماد هست. این شده آرتین خان اول (لقبه دیگه)
رها مامان راستین
22 تیر 92 18:55
الهی قربون شیرین زبونیای این پسر برم من که چقد ماه و شیرین شده.
عزیز خاله 22 ماهگیت مبارک


ممنون خاله جونم
مامانی محمد طاها
23 تیر 92 23:06
سلام تولد نی نی نازتون معرکه بود من که خیلی خوشم اومد تصمیم گرفتم منم برا پسرم تولد پو بگیرم ولی اصلا وسائل هاش رو نمیتونم پیدا کنم به هر مغازه ای که بگید سر زدم شیرینی فورشی و پلاستیک فروشی و ..... فقط لیوان و برف شادی و تولدت مبارک رو پیدا کردم میشه راهنمائیم کنید چطوری بقیه وسائلش رو بخرم من 1 هفته وقت دارم تا تولد پسرم
تشکر

تو وبت جوابت رو دادم
خاله الهام
24 تیر 92 8:40
آرتين جونم 22 ماهگيت مبارك خاله جون

واي ماماني كي بشه اين فسقل خان22 ساله بشه


تا چشم رو هم بذاری