سفرنامه (تبریز- 1392/3/13)
عزیزکم
دوشنبه ٣/١٣ راهی تبریز شدیم. بابا یه ماموریت رفته بود نظر آباد بنابراین منو شما تا اونجا تنها رفتیم. ساعت ١٠/٥ شب رسیدیم. عمو محمدرضا و خاله شقایق هم اونجا بودن و تو این سفر با هم همراه بودیم. شام خوردیم و خوابیدیم. صبح کارهامون رو انجام دادیم و برای دیدن شهر کندوان حرکت کردیم. شهر بسیار جالب و دیدنی.
کندوان ١٣٩٢/٠٣/١٤
سپس برای دیدن دریاچه ارومیه به سمت آن شهر حرکت کردیم.
دریاچه ارومیه 1392/03/14
آرتین خان قدم زنان در کنار دریاچه ارومیه
آرتین خان سوار بر پشت عمو محمدرضا
روز ٣/١٥ برای دیدن قلعه بابک به راه افتادیم. قلعه بابک حدود ٢/٥ ساعت با تبریز فاصله دارد و نزدیک شهر کلیبره. به اونجا که رسیدیم، ناهار خوردیم و برای رفتن به بالا باید سوار پاژن یا لاندور می شدیم.
قلعه بابک 1392/03/15
آرتین خان سوار پاژن
پس از پیاده شدن حدود یکساعت تا قله باید پیاده روی می کردیم. آرتین خان ما انقدر که تو بغل بود خسته شده بود و میخواست کمی تو سبزه ها استراحت کنه.
آرتین خان سوار بر پشت پدر
نمایی از قلعه بابک
آرتین در بغل پدر
استراحت مجدد آرتینی
آرتین و مامان و بابا پس از فتح قلعه بابک
روز ٣/١٥ نیز تو شهر تبریز گشتیم و روز شانزدهم هم راهی تهران شدیم.
خیلی پسر خوبی بودی ولی بخاطر از شیر گرفتن کمی عصبی شدی. یکبار موقع ناهارخوردن تو رستوران چنان جیغ میزدی و گریه می کردی که نوبتی می بریمت بیرون و با دیدن ماشینها و گربه ها سرگرم بودی.
راستی قضیه از شیر گرفتنت هنوز ادامه داره. شبها همچنان شیر میخوری تا بخوابی. اگر هم بهت شیر ندن جیغ و داد سر میدادی. فعلا که تسلیمت شدم و قراره حالا حالاها شبها ادامه داره ....