اولین خواب تو تخت خودت
عشق مامان
دیشب برای اولین بار تو تخت خودت تا صبح خوابیدی. هوررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررا
البته قبلا چند بار تلاش کرده بودم ولی فقط تا 3 یا 4 صبح می خوابیدی و بعدش با گریه میومدی پیش من. دیگه تصمیمم رو گرفتم و شما هم منو یاری کردی. شب ساعت 12/5 خوابوندمت البته به زور. چون بعدازظهر از ساعت 5 تا 9 خوابیده بودی، خوابت نمی برد. انقدر تو تخت ما وول خوردی و می می خوردی تا بالاخره تسلیم شدی و خوابیدی. حدود ساعت 1 بردم تو تخت خودت. شما هم خوابیدی تا ساعت 4 که یکبار بلند شدی بهت شیر دادم و دوباره خوابیدی تا صبح که مجبور بودم برای رفتن به مهد آماده ات کنم. البته قبلش یک شیشه شیرعسل بهت دادم و خودت گرفتی دستت و تا آخرش خوردی.
خلاصه اینکه بغلت کردم و آوردم رو تخت خودمون و داروهاتو دادم، آماده ات کردم و با هم راهی شدیم تا انشالله روز خوبی رو پیش رو داشته باشیم.