آخرین پست سال 1390

گل پسر مامان

 سال 1390 به تندی گذشت و فردا آغاز سال 1391 هست. این عید باستانی رو به همه دوستای وبلاگیمون تبریک میگیم.

این آخرین پستی که توی سال 1390 میذارم. امیدوارم تونسته باشم تمام کارهاتو که نه ولی بیشتر کارهاتو برای یادگاری اینجا بنویسم.

سال 1390 الحمدلله سال خیلی خوبی برای من و بابایی بود. قدم پر مهر تو به زندگیمون رنگ و بوی خوبی گرفت. خداوند تمام لطفش رو شامل حال ما کرد و یه پسر نازنین که با تمام وجود دوسش داریم رو بهمون عطا کرد. خدایا به خاطر چنین هدیه زیبا و متبرکی تو رو فراوان شکر میکنیم.

اول دوتا از کارهایی رو که جمعه بعد از ظهر انجام دادی رو برات می نویسم و بعد هم شرحی از اتفاقات امسال.

و اما روز جمعه: عزیزترینم، برای اولین بار جمعه بعد از ظهر وقتی غلت زدی و دمر شده بودی، دوباره به حالت اول برگشتی. دفعه بعد هم دیدم از تشکت فاصله گرفتی که فهمیدیم یکبار غلت زدی و دوباره برگشتی.

همیشه به سمت چپ میچرخیدی، برای اولین بار به سمت راست برگشتی. قربون اون دست و پای کوچولوت برم که زحمت میکشی تا غلت بزنی. بوووووووووس

و اما شرح اتفاقات ماههای امسال:

ماه فروردین:

علیرغم تذکرات دکتر، مثل هرسال راهی مشهد شدیم. ولی با مراقبتهای فراوان. و اما 16 فروردین طی سونوگرافی در هفته پانزدهم، مشخص شد خداوند پسر نازنینی به ما عطا کرده، هرچند همه به ما گفته بودن نی نی تون دختره، بنابراین وقتی سونو گفت پسره، هردو بسیار متعجب شدیم.

ماه اردیبهشت:

وبلاگت رو برات در تاریخ 20 اردیبهشت درست کردم و اولین پستت رو توی این تاریخ نوشتم.

25 اردیبهشت هم به نمایشگاه کتاب رفتیم و برات تعدادی کتاب و اسباب بازی خریدیم. که تقریبا اولین وسایلی بود که برات خریدیم.

ماه خرداد:

دوباره رفتم دکتر تا از پسر بودنت مطمئن بشم، آخه میخواستیم برای خرید سیسمونی به قشم بریم. خانم دکتر هم پسر بودنت رو تایید کرد. همراه مامان فاطمه یه سفر به قشم داشتیم و برات مقداری از سیسمونی رو گرفتیم.

24 خرداد، سونوگرافی سه بعدی انجام دادیم. در این وقت 26 هفته ات بود و 1016 گرم وزن داشتی. که عکسهاتو هم تو پستت به آدرس زیر قرار دادم:

 http://shazdehkoochooloo.niniweblog.com/post5.php

ماه تیر:

10 تیر بابا برای انتخاب اسمت دست به دامن sms شد ولی بازهم نتونستیم اسم برات انتخاب کنیم. در آخر هم اسم نازنینت رو انتخاب کردیم. «آرتیـــــــــــــــــــــن»

http://shazdehkoochooloo.niniweblog.com/post6.php

28 تیر سونوگرافی غربالگری که ماهه دوم بارداری رو انجام دادیم. هفته 31 بارداری، وزن 1796 گرم، و همه چی رضایت بخش بود.

ماه مرداد:

12 مرداد با عمو فرید و خاله سارا آخرین مسافرت بدون شما رو رفتیم. البته همه جا حضور داشتی. ولی تو دل من.

15 مرداد دکتر تاریخ تولدت رو مشخص کرد. 22 شهریور، هرچند عجله داشتی و 9 روز زود به دنیا اومدی.

22 مرداد آخرین روز کاری مامان بود. کار مامان لم دادن روی مبل بادی جلوی لپ تاب بود.

ماه شهریور:

1 شهریور آخرین سونوگرافی در هفته 35 رو انجام دادیم و وزنت 2852 گرم بود.

13 شهریور عشق دوم من متولد شد. آرتین خان در روز 13 شهریور ساعت 12:20 متولد شد و چشممون به جمال زیبات روشن شد. عاشــــــــــــــــــــــــــــــــقتم.

14 شهریور از بیمارستان اومدیم و حمام رفتیم و برات تولد 0 سالگی گرفتیم.

24 شهریور در 11 روزگی، بند نافت افتاد.

ماه مهر:

6 مهر آقا پسرمون رو ختنه کردیم. پسرم مرد بود. فدات شم زیبای من.

18 مهر اولین حمام من و شما بود. تا قبل از این مامان فاطمه شما رو می برد حمام. بعد از اون شد کار خودم.

ماه آبان:

3 آبان در 51 روزگی اولین لبخندت رو زدی. وای که چقدر ذوق زده بودم. خیلی انتظارش رو کشیده بودم.

بعدازظهر همون روز هم برای اولین بار سوار هواپیما شدی و رفتیم مشهد.

8 آبان تولد کیارش کوچولو، پسر عمو پویا و خاله نهال بود.

14 آبان واکسن دوماهگی زدی. اوخ

27 آبان من و بابا احسان شما به نمایشگاه اسباب بازی و سرگرمی بردیم.

ماه آذر:

از اوایل آذر گفتن کلماتت شروع شد "آغون، آغا، اوم"

6 آذر برای اولین بار خونه عمو احمد، به من نگاه کردی و گفتی "ما"

9 آذر توی حموم، خودتو تو وان بالا میدادی تا پاهات اومد بالا و سرت داشت میرفت زیر آب، که به دادت رسیدم.

11 آذر روز بزرگداشت حضرت علی اصغر، من و شما به مصلا برای برگزاری همایش رفتیم.

19 آذر برای اولین بار دو دستت رو به هم گرفتی.

21 آذر برای اولین بار دو دستت رو به سمت دهنت بردی و شروع کردی به ملچ ملوچ کردن

29 آذر برای اولین بار خودت شیشت رو گرفتی و ترنجبین که برات درست کردم رو خوردی.

ماه دی:

6 دی اولین کتاب رو برات خوندم.

14 دی واکسن 4 ماهگیت رو زدیم.

19 دی با دایی من که از امریکا اومده بود، راهی مشهد و بجنورد شدیم.

24 دی برای اولین بار غلت زدی.

ماه بهمن:

از اوایل بهمن شلیک پستونک و کشف پستونک آغاز شد.

24 بهمن ابراز احساساتت بصورت جیغ بروز کرد.

29 بهمن نوع جدید حرف زدن شروع شد.

ماه اسفند:

2 اسفند تنها با بابایی رفتی شرکت.

پاهات رو بصورت 90 درجه بالا میاری، کف پاهات رو به هم میچسبونی و شلوارت رو هم میدی بالا.

14 اسفند واکسن 6 ماهگیتو زدی و اولین غذاتو خوردی.

22 اسفند یه سفر به کیش داشتیم.