پارسال در چنین روزهایی
گل پسرم
دیشب با بابایی یاد پارسال افتادیم. اون موقع که شما مهمون دل مامان بودی و یه 10 روزی حسابی مامانو اذیت کردی. البته خداییش نسبت به بقیه کمتر اذیت کردی ولی دیگه دیگه. میگن هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد. خلاصه ...
پارسال اوخر بهمن به علت ویار شدید دو روز راهی بیمارستان شدم. شما مهمون من و من مهمون بیمارستان. مرتب سرم و آمپول. چه روزهای بدی بود ولی آدم به نتیجه اش که فکر می کنه، راضیه. خدا رو شکر پس از مرخص شدن، فقط یکبار دیگه ساعت 2/5 شب راهی بیمارستان شدم و یک سرم دیگه و چند روز بعد تمام مشکلم برطرف شد. البته بهت بگم قبل از بستری شدنم هم یکبار دیگه شبانه راهی بیمارستان شده بودم. خلاصه همه چی به سلامتی تموم شد. اما چند روز بعد، همین اوایل اسفند، حساسیتم شروع شد و مرتب عطسه می کردم (البته تا قبل از این هیچوقت حساسیت نداشتم) و ترس از دست دادن تو منو خیلی اذیت میکرد. با اینکه قرص ضدحساسیت مناسب برای دوران بارداری می خوردم ولی همچنان ادامه داشت. و با هربار عطسه کلی بهم فشار میومد. تا اینکه بعد از یک ماه کمتر و کمتر شد.
حالا امسال هم چند روزیه که عطسه هام شروع شده، خداکنه سرما نخورده باشم و زودی خوب شم. مرتب شیرعسل و چای داغ می خورم. میترسم مریضیم جدی شه. خدای من اونوقت چه کنم با شما.