آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

پارسال در چنین روزهایی

1390/12/1 11:52
نویسنده : مامان آرتین
845 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسرم

دیشب با بابایی یاد پارسال افتادیم. اون موقع که شما مهمون دل مامان بودی و یه 10 روزی حسابی مامانو اذیت کردی. البته خداییش نسبت به بقیه کمتر اذیت کردی ولی دیگه دیگه. میگن هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد. خلاصه ...

پارسال اوخر بهمن به علت ویار شدید دو روز راهی بیمارستان شدم. شما مهمون من و من مهمون بیمارستان. مرتب سرم و آمپول. چه روزهای بدی بود ولی آدم به نتیجه اش که فکر می کنه، راضیه. خدا رو شکر پس از مرخص شدن، فقط یکبار دیگه ساعت 2/5 شب راهی بیمارستان شدم و یک سرم دیگه و چند روز بعد تمام مشکلم برطرف شد. البته بهت بگم قبل از بستری شدنم هم یکبار دیگه شبانه راهی بیمارستان شده بودم. خلاصه همه چی به سلامتی تموم شد. اما چند روز بعد، همین اوایل اسفند، حساسیتم شروع شد و مرتب عطسه می کردم (البته تا قبل از این هیچوقت حساسیت نداشتم) و ترس از دست دادن تو منو خیلی اذیت میکرد. با اینکه قرص ضدحساسیت مناسب برای دوران بارداری می خوردم ولی همچنان ادامه داشت. و با هربار عطسه کلی بهم فشار میومد. تا اینکه بعد از یک ماه کمتر و کمتر شد.

حالا امسال هم چند روزیه که عطسه هام شروع شده، خداکنه سرما نخورده باشم و زودی خوب شم. مرتب شیرعسل و چای داغ می خورم. میترسم مریضیم جدی شه. خدای من اونوقت چه کنم با شما.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (14)

مامان مانی جون
1 اسفند 90 13:29
وای که چقد این ویار بده
اما خدا رو شکر که نی نی هامون سالم به دنیا اومدن و حسابی بهمون حال میدن
میگم به سلامتی واسه دندونای آرتین جون دندونی درست میکنی اما حیف که واسه نفخش نمیشه یه دل سیر خورد


راست گفتی به فکر نفخش نبودم. حالا بذار درست کنم, میخورم بعدش هم چای نبات و عرق نعنا
مامان نیایش
1 اسفند 90 14:07
سلام خانمی ممنون از حضورت و اظهار لطفت
واقعا خیلی ویار سخت داشتن آدم رو اذیت میکنه من هم خیلی دوران سختی رو گذروندم فکر میکنم 4 ماه شد همین جوری که میگی سرم و بیمارستان و درمانگاه شب و روز و نصفه شب واقعا سخت بود ولی وقتی فکر میکنی به خاطر یه فرشته کوچولو داری تحمل میکنی آسون میشه برات احساس پاکی می کنی اصلا
ان شا الله که همیشه خوب باشید و سالم مراقب خودت باش
راستی رمز رو براتون تلگراف کردم


ممنون از لطفت
مامان محمدجان
1 اسفند 90 15:45
سلام عزیزم
منو یاد ویارام انداختی
جدا دوره ی سخت و طاقت فرساییه
اما خب به زحمتش می ارزه
فدای یه تار موی این کلوچه ها


واقعا فدای یه تار موشون
دایی مرتضی
1 اسفند 90 20:47
آخی ...
یادش بخیر...

ایشالا این عطسه هات هم سرماخوردگی نباشه.

راستی، سهمیه اسپند روزانه که یادت نرفته؟!


نه یادم نرفته. اطاعت امر
ملی مامان میکاییل
2 اسفند 90 7:15
آخی الهی واقعان رفتی بیمارستان !!!
خدا رو شکر که همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد .
ویتامین سی هم بخور


دارم میخورم مرسی
مامان آرتین
2 اسفند 90 9:12
عزیزم نی نی من خداروشکر منواصلا اذیت نکرد چون ویار نداشتم وواقعا ازاین موضوع وحشت داشتم آخه تواداره پیش همکارا وااااااای اما آرتینم مامانشو دوست داشت واذیتم نکرد
ایشالا حساسیت شماهم زود زود خوب میشه تا بتونی برای آرتین خانمون برای عیدش حسابی خرید کنی


مرسی
بابا
2 اسفند 90 9:16
آرتين پسرم وقتي بزرگ شدي متوجه ميشي مامان چقدر برات زحمت كشيده و چه سختيهايي كشيده واقعاً قابل گفتن نيست بايد حس كرد و ديد كه مادرها چطور درد ميكشن و بازهم ميگن شيرينه خدا همه مادرها رو حفظ كنه


ممنون
مامان اميررضا
2 اسفند 90 11:33
بهشت زير پاي مادران است


مامان اميررضا
2 اسفند 90 11:34
ماماني اپم.منتظرتم
مامان آرتین
2 اسفند 90 12:40
واای یاد ویارم افتادمولی خداروشکر که مال هممون بخیر گذشته ایشالا زود خوب میشین


ممنون
مامی امیرحسین
2 اسفند 90 16:13
سلام دوست خوبم.خوش اومدی به وب من...ماشالا چه پسمل نازی داری.خدا حفظش کنهمنم تا ماه 7 ویار داشتم.البته فقط در حد خونه بود نه بیمارستان...خداروشکر که تموم شد.ولی من با قرص دمیترون خیلی خوب میشدم...خدا پدر دکترمو بیامرزه.


ممنون که به ما سرزدید
نوشین
2 اسفند 90 21:26
خب خدا رو شکر اون روزا به سلامتی ( هر چند سخت) گذشتن و الان یه گل پسر داریم...
مامان گل آرتین ایشالله که سرما نخورده باشین...مواظب خودتون باشید حتما...
سالم و سلامت باشید


مامان ماهان
3 اسفند 90 8:13
وااااااااااااااااای ویار خیلی بده
منم تا ماه آخر حالم بد میشد
خدا رو شکر که خدا نی نی های سالمی بهمون هدیه داده

بله خدارو شکر
مامان امیر علی
14 اسفند 90 15:15
واقعا این دنیا چیه چه می گذره ...............


راست میگی واقعا دوست عزیزم