آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

روز شمار آرتین خان اول

1390/11/27 11:55
نویسنده : مامان آرتین
816 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامانی و بابایی

برات می خوام از هفته ای که گذشت بگم:

پنجشنبه 20 بهمن: غزل کوچولوی شیطون (دختر عمو سعید و خاله ژانت- دوستامون) و مامان و باباش مهمون ما بودن. مجبور شدیم در اتاق شما رو قفل کنیم. آخه دوست نداشتیم قبل از اینکه خودت با اسباب بازیهات بازی کنی، خراب بشن. آخه این غزل خانم خیلی شیطونه. شب هم خونه ما موندن.

جمعه 21 بهمن: با غزل اینا رفتیم هایپراستار. برای شما دو تا عروسک خوشگل خریدیم. آخه شما خیلی خوب بودی و اذیت نکردی. اینم هدیه مامان و بابا برای پسر گل

بعد از برگشت غزل خانم خوابید. من می خواستم شما رو بخوابونم اما مگه خوابیدی. خلاصه شما تو بغلم بودی و ناهار خوردیم. برای اولین بار دستت رو انداختی تو بشقابم و کشیدی سمت خودت (تا لبه میز). بعد از ناهار بردم بهت می می بدم بخوابی که غزل بیدار شد میومد حرف می زد و شما هم دیگه می می نمی خوردی و دوست داشتی با غزلی حرف بزنی.  این برنامه ادامه داشت تا شب و شما هم نتونستی درست و حسابی می می بخوری و نه تونستی بخوابی. شب هم چنان جیغی زد که شما هم ترسیدی و خیلی بد گریه کردی. شب هم که رفتند شما خوابیدی تا فردا ساعت 10.

 

شنبه 22 بهمن: رفتیم خونه خاله سارا و عمو فرید برای دیدن مامان خاله سارا. اونجا همه خیلی تحویلت گرفتن و دوست داشتند. بعداز ظهر هم رفتیم دنبال مامانی تا بیاریمش خونمون. آخه من باید یکشنبه و دوشنبه می رفتم سرکار. شب که برگشتیم خونه خیلی جیغ زدی تا بالاخره خوابیدی. جدیدا هروقت خیلی خوابت میاد بهانه میگیری و باید فقط پستونک بخوری و راه ببریمت تا بخوابی.

یکشنبه 23 بهمن: از سرکار که برگشتم، با اینکه 4 ساعت بیشتر طول نکشیده بود، تا منو دیدی بغض کردی و چشات پر از اشک شد. ولی تا به روت خندیدم شما هم خندیدی. قربونت برم دیگه بزرگ شدی و دل شما هم برای من تنگ میشه. مامانی میگفت شما مثل هرروز نبودی. کمی نا آروم بودی. یعنی ممکنه از الان بخوای دندون دربیاری؟

دوشنبه 24 بهمن: تا شب که خوب بودی. شب که بابا اومد و باهات بازی می کرد، نوع خوشحالیت عوض شده بود و با جیغ ابراز خوشحالی می کردی. وقتی هم حواسمون بهت نبود، با جیغ جلب توجه می کردی.

سه شنبه 25 بهمن: از صبح بهانه میگرفتی. ظهر هم نخوابیدی. یه جورایی کلافه بودی و من هم که نمیدونستم چه کار کنم از شما کلافه تر. تا تنهات میذاشتم جیغ میزدی تا بیام پیشت. آخه مامان جونم این کارا ازت بعیده. شب هم که رفته بودیم مهمونی. نمی خوابیدی و آخراش ناآرومی میکردی. و اینطور شد که روز سه شنبه شد تلخترین روز من پس از به دنیا اومدن شما اون هم به این علت که دلیل ناراحتی شما رو نمیدونستم. اما شب که اومدیم خونه از شدت خواب اجازه نمیدادی لباساتو عوض کنم و مرتب جیغ میزدی تا بالاخره شیر خوردی و خوابیدی و یک روز پرتنش به خیر و خوشی تموم شد.

چهارشنبه 26 بهمن: خدا رو شکر اوضاع به حالت عادی برگشت.

پنجشنبه 27 بهمن: الان تازه از خواب قبل از ظهرت بیدار شدی و مشغول خوردن انگشتات هستی. همه چی آرومه من چقدر خوشحالم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان آرتین
27 بهمن 90 12:02
ایشالا همیشه شاد و خندون باشی گلم

ممنون خاله جون. شما هم همینطور
بابا
27 بهمن 90 12:20
آرتين خان اول اين روزا خيلي شيطون شده پسر گل دالي بازي مي كنه و مي خنده

بابا راست میگه. یادم رفت بنویسم. کلی دالی بازی می کنی و ذوق می کنی
فرزانه
27 بهمن 90 13:01
مامانی واقعا دستت درد نکنه که همه چیز و انقد خوب و کامل واسه آرتین جونی مینویسی.


ای بابا قابل شما رو نداره
دایی مرتضی
27 بهمن 90 16:06
ای پسر شیطون

نبینم مامانو اذیت کنی ها....



ولی خب، چه کنیم که دوست داریم:



به قول خاله سارا به خودت رفتم دایی جون
خاله سارا
27 بهمن 90 16:11
ووووووووای پس آرتین خان داره کم کم شیطووووون میشه!
ای جاااااااان... من که عاااااشق پسربچه های شیطونم ولی مامان سعیده خدا به داد شما برسه البته فکر کنم شیطنت تو خانواده‌ی شما ارثیه و صبرشو دارین...!!!


بللللللله حلال زاده به داییش میره
مامان محمد پارسا
29 بهمن 90 18:15
چه هدیه قشنگی مامان و بابا برات خریدن دستشون درد نکنه و مبارکت باشه عزیزم



مرسی عزیزم
ملی مامانه میکاییل
29 بهمن 90 19:35
وای من اون روز می فهمم چه حالی داشتی میکاییل هم بعضی وقت ها بی فراری می کنه البته بیشتر وقتها به قوله تو نمی دونم از دندونه ؟ از چیه ؟


خوبه منو درک می کنی عزیزم
مریم مامان درسا
29 بهمن 90 22:10
سلام عزیزم
وای چه عروسکهای قشنگی خریدی ، مبارکت باشه گل پسری
عکس بنرتم خیلی بامزه س
قربونت برم من



ممنونم خاله جون
مامان آرتین
30 بهمن 90 11:12
ای جونم که عسل خاله داره این همه بامزه میشه
مامانی حالا کجاشو دیدی
هرروزشون بادیروزشون فرق داره
بازی های جدید-نق زدنهای متوالی-.......



آره دیگه. ولی همه جورشون باحالن
mamane Ali
30 بهمن 90 16:14
چه عروسک های خوشکلی .. علی کوچولوی ما هم مثل این میکی موس داره بوس برای آرتین خوشمله!


مرسی. مبارک دوتاشون باشه
ثمین
30 بهمن 90 18:33
سلام اومدم ازتون دعوت کنم تا از نمایشگاه هفت سین دنیای نفیس دیدن کنید منتظرتون هستم
نوشین
2 اسفند 90 21:22
الهی بگردم....چه روز شمار قشنگی...
ای پسر شیطون بلا...از یه طرف دلم میخواد قربون صدقه ت برم از یه طرف خوب مامانی گناه داره اذیت میشه....
عروسکای خوشگلتم مبارک باشه عزیزم
و یه خسته نباشید به مامانی خوب و صبور


مامان ماهان
3 اسفند 90 8:15
مامانا چقدر خوب و عالی همه چیز رو نوشتی
عروسکات هم مبارکه گلم الهی همیشه شاد باشین


ممنون به ما سر زدی