آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

"دوست دارم"

1393/2/8 9:25
نویسنده : مامان آرتین
768 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان

نمیدونی چه حالی میکنم با کارات. عاشق تک تک کاراتم. البته به جز بعضی موارد ابرو

دارم با تلفن حرف می زنم. میگی: "بده من حرف بزنم. بده آیفون بزنم". بعد هم خیلی شیرین شروع میکنی به حرف زدن.

یه بار داشتم تلفن صحبت می کردم گفتی: "من حرف بزنم". منم متوجه نشدم. شروع کردی به گریه و زاری. بعدشم قبول نکردی حرف بزنی. بهت شیشه دادم بخوری. شیشه ات رو پرت کردی. منم به روی خودم نیاوردم. بعد از اینکه تلفنم تموم شد، بهم گفتی: "مامانی شیشیمو پرت کردم.". گفتم: خوب. بغض کردی و گفتی: "دوسم داری؟". گفتم: آره. خوشحال شدی و خندیدی و رفتی شیشت رو برداشتی و به خوردن ادامه دادی. لووووووووووووووووووووووس من عاشششششششششقتم.

تا می فهمی کاری کردی من ناراحت شدم، تو چشام نگاه می کنی و میگی: "مامانی دوست دارم". یعنی آشتی. قربون محبتت بشم من. 

میام مهد کودک دنبالت. منو میبینی، بجای سلام بهم میگی: "دوست دارم". منم که غش میکنم برات. انقدر دلم میخواد بچلونمت که نگو. 

تو ماشین می شینیم. بهم میگی: "مامانی دوسم داری؟" میگم : آره عشقم دوست دارم. به بابا میگی: "بابا دوسم داری؟" بابا میگه: خیلی دوست دارم. نمیدونم چرا چند وقتیه تو فاز دوست داشتنی.

راه می ری و می گی مامان فلانیو دوست دارم. فلانیم دوست دارم. منم تشویقت میکنم.

روز اولی که بعد از عید رفتی مهد، وقتی اومدم دنبالت کلی ذوق کردی منو دیدی. دویدی به سمت من. دستاتو حرکاتت خیلی جالب بود. قابل وصف نیست. گفتی: "گیه کردم گفتم مامانم کی میاد پس". الهی من فدای اون حرف زدنت بشم. عاششششششششقتم.

جمعه صبح داشتیم صبحانه می خوردیم. اومدی حرف بزنی، کمی صدات خش دار بود. گفتی: "صدام گرفته". منم که حرفای جدید ازت میشنوم میخوام بخورمت.

متاسفانه یکی دوتا حرف بد هم یاد گرفتی که سعی میکنم محل نزارم تا یادت بره. ولی خیلی بامزه تکرار میکنی.

دو هفته پیش بردمت پارک کلی حال کردی. از بچه های بزرگتر یاد گرفته بودی و میخواستی برعکس سرسره رو بری بالا

ناگفته ها که زیاده اما ...

از بعد از عید شبا تو تخت خودت میخوابی. اولا که باید 4 تا کتاب میخوندم و دستمو میگرفتی تا خوابت ببره. الان خدا رو شکر شیشه میخوری و میخوابی. دیگه پوشکت نمیکنم. اما هر دو ساعت بیدار میشم میبرمت دستشویی خواب راحتی ندارم. انشالله دیگه خودت بیدار میشی و منو بیدار میکنی.

هنوز شیشه رو ترک نکردی. البته تو مهد شیر پاکتی برات میزارم. ولی عصرا گیر میدی که شیشه بخوری. صبح قبل از مهد و شب موقع خواب هم شیر می خوری. نمیدونم اگه شیشه رو ازت بگیرم باز هم شیر میخوری یا نه؟ فقط ترسم همینه.

دندونای جلوییت هم خراب شده و باید ببریمت دکتر. ای داد بر من.

زیباترین هدیه خداوند عاشششششششششششششقتم


پسندها (1)

نظرات (3)

مامان نسی
9 اردیبهشت 93 8:37
پسر گلم ميدوني من چقدر شما رو دوست دارم جيگر طلاي شيرين زبون آخه من موندم چرااين پسرا كارهاي خلاف رو زود ياد ميگيرن آخه چرا سرسره بازياونم به شكلمعكوس من كه تو پارك كارم فقط شده نكن ،نرو ميافتيو.................
مامان آرتین
پاسخ
موافقمممممممم نسیم جون
مریم--------❤
9 اردیبهشت 93 18:26
سلام عکس آخری خیلی قشنگ بود
مامان آرتین
پاسخ
ممنون
مریم--------❤
24 اردیبهشت 93 22:53
حرفهاي ما هنوز ناتمام... تا نگاه مي کني: وقت رفتن است بازهم همان حکايت هميشگي ! لحظه ي عظيمت تو ناگزير مي شود آي... ناگهان چقدر زود دير مي شود!