آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

چهل و چهار ماهگی آرتین خان اول و رویدادهای زمستان 93

1394/2/2 14:09
نویسنده : مامان آرتین
1,823 بازدید
اشتراک گذاری

عشق مامان عمر مامان 44 ماهه که اومدی و شدی مونس من. روز به روز هم با پیشرفت و بزرگ شدنت منو خوشحالتر از روز قبل می کنی.

چهل و چهار ماهگیت مبارک عزیز دلم

ای وای چرا من انقدر تنبل شدم 2 ماهه به اینجا سر نزدم. کلی هم عقبم گریه

سعی می کنم به روز بشم. قول میدم.

اول از همه سال جدید رو به همه دوستام تبریک میگم براشون سالی سرشار از موفقیت و شادی آرزومندم. رویدادهای باقیمانده سال 93 رو تا جاییکه یادم باشه برات به یادگار میزارم. 

خب از کجا شروع کنیم. از بهمن ماه 93 مونده. به ترتیب مطالب رو میزارم تا هر جا بتونم.

93/10/19: جشن تولد گروهی: خاله سمانه مامان محمدرهام عزیز با گروه بهمنیهای 89 هرساله تولد گروهی می گیرن. امسال ما هم شرکت کردیم. با اینکه 8 ماه مونده بود به 4 سالگیت. اما دوست داشتم تو این جشن شرکت کنی و بهت خوش بگزره.

بدو بیا ادامه مطلب برای بقیه ش

از سمت راست: باربد،آرتین ، محمد رهام

بعد از پایان جشن که تو سالن ژوپیتر پاساژ کوروش بود، کارت دادن که میتونستی چندتا بازی بکنی.

93/10/24 دورهمی خونه خاله خدیجه: دست خاله خدیجه درد نکنه خیلی بهمون خوش گذشت.خدا رو شکر دوستیهامون یه دست شده و تو دورهمی ها خیلی بهمون خوش میگزره

93/10/10: خونه عمو فرید و تلاش اشکان برای دوستی با شما. از سر و کولت بالا می رفت تا موفق شد باهات ارتباط برقرار کنه.

93/11/16: روزتولد محمد رهام خاله: که الهی همیشه زنده و سلامت و شاد باشه. خاله سمانه مثل همیشه زحمت زیادی کشیدن. تم تولد رهام جون مینیون بود. البته متاسفانه بیشتر بچه ها مریض بودن و نتونستن بیان. 

وای که اولش خیلی بهونه گرفتی. بهت پیراهن سفید مردونه پوشونده بودم، اما همش بهونه گرفتی که لباس زردمو بپوشون مثل مینیون بشم.

93/11/16: سفر به استامبول: بعد از تولد رهام عزیز، بابا احسان اومد دنبالمون و با هم رفتیم فرودگاه امام. تو این سفر خیلی بهتر از سفر قبل بودی. سفر پارسال همش بغل بودی و حاضر نبودی راه بری، اما تو این سفر خیلی بهتر و بهتر بودی. گاهی اوقات میگفتی خسته شدم. بابا هم میگفت: خسته باشی. یک کم قر می زدی ولی بعد آروم میشدی.

فرودگاه امام خمینی:

میدان تقسیم: عشق کبوترا بودی. می رفتی و میدویدی دنبالشون

ایاصوفیا

اینجا خودتو به خواب زده بودی که بغلت کنیم. چقدر بلا شدی

کاخ توپکاپی:

جزیره: شما سوار بر کشتی

پاساژ اولیویوم: کمی بازی کردی

و اینجا یه اتفاق خاص افتاد. یه آقا پسر کوچولو شبیه شما. در نگاه اول خیلی شبیه شما بود. فقط ریز نقش تر و شیطون تر. اسمش کسری بود متولد 6 شهریور 1390. یعنی فقط 7 روز از شما بزرگتر

آرتین و عشق اتوبوس سواری

آکواریوم:

اینجا گذاشتمت تو مجسمه کوسه کلی ترسیدی.

مسجد سلیمانیه:

آرتین من که با پوشیدن این لباس شبیه بایزید شده بود.

93/11/25: دیدار با خاله الهه و یاسان عزیز اولین مرتبه: روز جمعه از سفر برگشتیم و خونه هم که منفجر. از طرفی خاله الهه و یاسان جون و عمو سجاد اومده بودن تهران و من دلم میخواست حتما و حتما ببینمشون. اما با این اوضاع و احوال خونه، شام بیرون دعوتشون کردیم. انگاری همو چندساله میشناسیم و دیده بودیم. بابا احسان و عمو سجاد هم با هم صمیمی شدن. اونشب بهمون خیلی خوش گذشت. جای بقیه دوستای عزیزمون خالی.

93/12/20: دیدار با خاله الهه و یاسان عزیز: خاله الهه برای مراسم یکی از فامیلاشون اومدن تهران و توفیقی شد دوباره همو ببینیم. البته چون آخر سال بود بیشتر بچه ها کار داشتن. فقط ما و خاله شقایق و ارشان تونستیم بریم دیدنشون. که اونجا هم خیلی بهمون خوش گذشت.

93/12/22: تولد آوا کوچولوی نازنین: وای چه روزی بود. پایان سال و من برای کار بانکی باید میرفتم باک. چندساعتی معطل شدم. از اونجا قرار بود برم خونه خاله سمانه که موهامو رنگ کنه و بعد با هم بریم خونه خاله خدیجه برای تولد آوا گلی. هرطوری بود بالاخره رسیدیم و بینهایت به هممون خوش گذشت.

یکی از کارای مهمی که اواخر سال 93 شروع کردم، شرکت در کلاسهای رویش طلایی کوچولوهاس. منکه ازش راضیم. وقتی تستاش رو درست انجام میدی و توش پیشرفت داری خیلی شاد میشم. انشالله همیشه شاهد رشد و شکوفاییت بشم عزیزم.

و اینگونه سال 93 رو به پایان رسوندیم. امیدوارم چیزی رو از یاد نبرده باشم.

 

پسندها (5)

نظرات (6)

مامان آرتین(الهه)
20 اردیبهشت 94 21:42
وااااای خدای من چقد دلم واست تنگ شده بود، ایشالا خدا حفظت کنه و بلا ازت دور باشه ، به معنای واااااقعی خوشگلی عاششششقتم
مامان آرتین
پاسخ
مرسی خاله مهربون
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
3 خرداد 94 14:22
44ماهگیت مبارک عزیز دلم
ღمحمدرهام ومامان سمانهღ
3 خرداد 94 14:27
یا خداااااا نفسم برید تا خوندم خواهر واقعا خسته نباشی همیشه به جشن وتولد وقرار وسفر باشید
مامان آرتین
پاسخ
مرسی عزیزم
مامان آرزو
31 خرداد 94 10:36
_________¤¤¤¤¤¤¤¤____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤__¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_______¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤________¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤ مهربون همیشگی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_____¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤___¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ من آپم ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤_¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ گذری ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نیم نگاهی ¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ نظری ¤¤¤¤¤¤¤ __¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ____________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ______________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ ___________________¤¤¤¤¤¤¤¤¤¤ _____________________¤¤¤¤¤¤ ______________________¤¤¤¤ _______________________¤¤
آنیتا
12 مرداد 94 11:50
سلام عزيزم مطلب گذاشتم نظر يادت نره
سمانه
29 آبان 94 15:25
واااای خدا این دوتا پسر که انگار دو قلو اند...