بیست و یکماهگی آرتین خان اول
دردونه ام
بیست و یک ماهگیت مبارک
گل مامان تو این بیست و یکماه خیلی کارا یاد گرفتی. دیگه ماشالله برای خودت مردی شدی. دو شبه بدون اینکه می می بخوری می خوابی. البته شب یک کم ناخنک می زنی. راستش پس از حدود 20 روز که فقط شبها شیر میخوردی، تصمیم گرفتم شبها رو هم کمتر کنم. برای همین رو آوردم به داروی تلخک که از داروخونه گرفتم. این دارو که الحق و الانصاف به درد بخحوره برای جلوگیری از ناخن جویدن و شیر خوردنه. خیلی کمک میکنه. چندبار خوردی و گفتی "اخ". دیگه نخوردی. شب هم خودت جلوی تلویزیون خوابت برد. شب که خواستم بهت می می بدم فقط یک کوچولو خوردی. ولی دیشب خیلی تو خواب شیر خوردی. بعدا فهمیدم تشنه ات بوده. البته دوباره دیشب حالت بد شد و بالا آوردی. ولی بعد از اون راحت تا صبح خوابیدی.
از شیرین زبونیهات نگو. هر روز یک کلمه جدید یاد میگیری و یه وقتایی ما رو متعجب میکنی. البته من بعضی کلمات رو یادم می ره.
چند روز پیش رفتیم تو یک پاساژ برای خرید. رفتی جلو آسانسور و گفتی "آساسو Asasoo"
دیشب هم داشتیم شام می خوردیم گفتی "سا آد Sa ad" یعنی سالاد
دیروز تو یه فیلم یه خانمی مریض بود داشت آش میخورد. گیر داده بودی آش میخواستی. برات رفتم آش درست کنم ولی پشت سر هم میگفتی "آش". تا میگفتم حالا بیا پلو بخور. می گفتی "پیو با ماس Poyo ba mast" یعنی پلو با ماست.
فعلا دیگه چیزی یادم نمیاد. امروز هم داریم میریم تبریز. امیدوارم حالت بهتر شه تا اذیت نشی.