آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

آخرین مسافرت

یه دونه مامان مامان آخرین مسافرتش رو قبل از تولدت رفت. چهارشنبه با بابا و عمو فرید و خاله سارا رفتیم شمال. آخه چند وقتی بود دلمون گرفته بود. آخه می دونی ما عادت به مسافرت داریم. ولی به خاطر شرایطم نمی تونستیم بریم. ولی دل رو زدیم به دریا و با رعایت نکات ایمنی رفتیم شمال. خیلی بهمون خوش گذشت. البته فکر کنم به تو هم خیلی خوش گذشت. از حرکاتت مشخص بود. چند تا عکس کنار دریا گرفتیم که بدونی هر لحظه به یادت بودیم.  پسر عزیزم ان شاء الله سفر بعدی رو سه تایی با هم می ریم. چند تا از نقاشیهایی که عمو فرید برات کشیده رو برای یادگاری تو وبلاگت می ذارم. تا وقتی بزرگ شدی ببینی که همیشه و در همه جا به یادت بودیم. ...
15 مرداد 1390

سونوگرافی در 31 هفتگی

عزیز دل مامان کم کم داره بزرگ می شه. 1390/4/28 سونوگرافی رو برای سلامت نی نی خودم انجام دادم. نتیجه ش: سن: 31 هفته و 3 روز   وزن: 1796 گرم    تاریخ تقریبی به دنیا اومدن: 26 شهریور  و در کل دکتر از همه چی راضی بود. (خدا رو شکر) راستی CD رو هم از آقای دکتر گرفتیم ولی فقط فیلم داره، ولی عکسی نداره که بخوام مثل قبل بذارم تو وبلاگت.           ...
30 تير 1390

پسر طلا

پسر کوچولوی مامان چند روزی بود که تکون خوردنت کم شده بود،  از قضا، بابایی برای دو روز رفته بود کرمان برای ماموریت. اونشب شما با تکون خوردن هات منو از تنهایی درآوردی. مرسی پسرم که نذاشتی من تنهایی رو حس کنم. می دونی جایزت چی بود؟ بله بابا برات یه قابلمه مسی کوچولو خریده، خیلی خوشگله مثل خودت.           ...
24 تير 1390

انتخاب اسم

پسر عزيزم، نمي دوني انتخاب اسم برات چقدر سخته بابا ديروز براي انتخاب اسمت از بين 5 تا اسمي كه انتخاب كرده بوديم، از دوستاش و همكاراش بصورت SMSي نظرخواهي كرد. جواباي جالبي هم گرفت. ولي هنوز هم نتونستيم انتخاب كنيم.  اميدوارم زودتر برات اسم انتخاب كنيم؛ آخه عزيز دل مامان چيزي به اومدنت نمونده و بيصبرانه منتظره اومدنت هستيم. مامان     ...
11 تير 1390

عكسهاي سونو گرافي

روز سه شنبه با بابا رفته بوديم سونوگرافي سه بعدي، براي غربالگري سه ماهه دوم كه خدا رو شكر همه چي خوب بود و اولين بار تونستيم دقيقا صورتت رو ببينيم. خيلي هيجان زده شده بوديم. حالا هم يه سري از عكسهاتو براي يادگاري و براي كسايي كه دوست دارن زودتر از به دنيا اومدنت ببيننت توي وبلاگت مي ذارم. پسر عزيزم الان حدود 26 هفتشه و 1016 گرم وزن داره.      مامان     ...
28 خرداد 1390

بيقرار و شيطون

سلام عزيزم امروز 1 روز به اومدنت نزديكتر شديم   جديداً داري مامانو بيخواب مي كني مگه قول ندادي اذيتش نكتي پس پسر خوبي باش و اذيت نكن آفرين ...
21 خرداد 1390

شيطون بلا

ني ني عزيزم ديروز رفته بودم پيش خانم دكتر، خانم دكتر مي گفت خيلي شيطون شدي، آخه نمي ذاشتي صداي قلبتو بشنوه، همش از دستش فرار مي كردي. اميدوارم الان شيطوني كني و وقتي به اين دنيا پا بذاري ني ني خوبي باشي و هيچكس رو اذيت نكني. دوست داريم   ...
5 خرداد 1390

كتاب

عزيز دلم ديروز رفتيم نمايشگاه كتاب و كلي كتاب خوشگل برات خريديم. ان شاء ا... سال ديگه سه تايي مي ريم. كم كم ديگه بايد خريد رو برات شروع كنيم. هر روز كه مي گذره وابستگي منو و بابا به تو بيشتر مي شه و دوست داريم زودتر بياي پيشمون. من و بابا خيلي دوست داريم. ...
26 ارديبهشت 1390

اولين سخن

امروز براي اولين بار ميخوام واسه ني ني عزيزم مطلب بنويسم. خيلي دوست دارم. مامان و بابا منتظرت هستن كه هرچه زودتر بياي پيش ما. الان حدود  20 هفته هست كه توي وجودم دارمت و 10 روزه كه وجودت رو احساس مي كنم. براي ديدنت لحظه شماري مي كنيم.   مامان ...
20 ارديبهشت 1390