آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

یه خبر جدید

وای پسرم یه خبر خوب  فکر می کنی چرا من اینقدر خوشحالم. آخه پسر گلم امروز بند نافت افتاد. خیلی دو سه روز آخر اذیت شدی. نافت یه کوچولو باد کرده بود. هممون رو نگران کرده بودی. ولی خدا رو شکر امروز که بردیمت حمام دیدیم اٍ اٍ اٍ جا هست و بند ناف نیست. قربونت برم الهی چه خوشگلی چه ماهی ...
24 شهريور 1390

گزارش هفته اول

امروز 8 روز از تولد گل پسرم می گذره. تو این مدت خیلی پسر خوبی بوده فقط تو شیرخوردن مامانشو کمی اذیت می کنه. روز سوم برای چکاب بردیمش بیمارستان. زردیش کمی بالا بود. قرار شد دوباره جمعه برای چکاب زردی ببریمش. این دفعه کمی بالاتر رفته بود. ما رو که کلی نگران کرد. برای بار سوم دیروز یکشنبه رفتیم بیمارستان. خدا رو شکر به خیر گذشت.                          از روز شنبه خمیازه کشیدناش شروع شد. از روز یکشنبه در یک هفتگیش خندیدنهای تو خوابش شروع شد. دل هممون رو که آب کرده. پسمل خوشگلم کی می شه  وقتی باهات حرف می زنیم برامون بخن...
21 شهريور 1390

اطلاعات تولد آرتین

نام: آرتین  نام خانوادگی: گریوانی تاریخ تولد: 1390/06/13 روز یکشنبه ساعت تولد: 12:20  محل تولد: بیمارستان مادران تاریخ ترخیص: 1390/06/14 گروه خونی: +B وزن: 3،170 گرم قد: 50 سانتیمتر دورسر: 36 سانتیمتر دور سینه: 33 سانتیمتر ...
17 شهريور 1390

عکسهای پسر نازنینم

عکسهای بدو تولد گل پسرمون عکسهای روز اول در بیمارستان فرشته کوچولو عکس روز دوم نازنینمون (ورود به خونه) عکسهای بعد از اولین حمام جیگرمون عکسهای تولد 0 سالگی آرتین جونم ...
17 شهريور 1390

خبر مهم ... خبر مهم

فوق العاده.......فوق العاده........فوق العاده   آرتین خان اول متولد شد. این پسر شیطون خیلی عجله داشت و 9 روز زودتر به دنیا اومد. مقدمت گلباران دیدید این پسر بلا منتظر نشد مامان جونش بیاد، خیلی عجله داشت واسه به دنیا اومدن. و اما داستان به دنیا اومدن آرتین   خان اول : در آخرین چکاب قرار بود تست NST بدم. یه لحظه خانم دکتر نتونست صدای قلب پسرم رو بشنوه و فوری منو فرستاد بیمارستان بستری بشم. ولی دو نوبت NST دادم که جواب خوب بود. خلاصه، روز یکشنبه رفتم سونوگرافی. آقای دکتر از همه چی راضی بود فقط کمی مقدار ماده آمونیوتیک کم شده بود. خانم دکتر هم گفت هرچه سریعتر به دنیا بیاد بهتره. خلاصه ساعت 12...
15 شهريور 1390

بی قراری

عزیزم اومدنت هر روز داره نزدیک و نزدیکتر می شه، فکر کنم خودت هم دیگه ساکتو بستی و داری لحظه شماری میکنی. دیشب پس از یکساعت سکسکه های مداوم، شروع کردی به تکون خوردن اونم چه تکونایی. تا ساعت 3/5 نیمه شب. شدت ضربه ها طوری بود که نمی ذاشتی بخوابم. حسابی مامان رو بی خواب کرده بودی. (البته امروز جبران کردم و تا 11/5 خوابیدم). بابایی می گفت خودت هم دیگه می خوای زودتر بیای پیش ما. راستی پسر کوچولوی مامان عجله نکن، آخه می دونی مامان جون می خواد از مشهد بیاد و روزهای اول پیشمون باشه و کمکمون کنه. اگه زودتر بخوای بیای هنوز مامان جون نرسیده و من تنهایی نمی دونم چه کار کنم. آفرین پسرم تا 22 شهریور صبر کن باشه عسلم. هر چند م...
8 شهريور 1390

آخرین سونوگرافی

عسلکم  دیگه انتظار داره تموم میشه و به لحظه تولدت فقط 20 روز دیگه باقی مونده. من و بابایی و البته خیلی از دوستها و آشناهامون هم شمارش معکوس رو شروع کردیم. دیروز آخرین سونوگرافی (البته به احتمال زیاد) رو انجام دادم. آقای دکتر از همه چیز راضی بود (خدا رو شکر). تو این سونوگرافی تونستیم برای یک لحظه صورت ماهت رو ببینیم. از قبل خیلی خوشگلتر شده بودی. نمی دونی بابا پیش فامیلهاش چطوری ازت تعریف می کرد. نتیجه سونوگرافی: سن: 35هفته و 5 روز وزن: 2852 گرم تاریخ تقریبی به دنیا اومدن: اول مهر، (که البته دکتر 22 شهریور رو برای به دنیا اومدنت اعلام کرده) ...
2 شهريور 1390

آخرین روز کاری

پسر طلا شنبه 22/05/1390 آخرین روز کاری مامان بود. دیگه باید تو خونه باشم و بیشتر به شما برسم. آخه خانم دکتر وقت عمل رو سه شنبه 22/06/1390 گذاشته.       تا اون روز باید بشینم تو خونه و انتظار دیدنت رو بکشم. پسرم از الان به مامان قول بده پسر خوبی باشی و مامان رو اذیت نکنی. آخه تو دورانی که تو دل مامانی هستی نسبت به بقیه نی نی ها کمتر اذیت کردی. (البته به گفته مامانیهای دیگه)       من و بابایی دوست داریم و بی صبرانه منتظر دیدنت هستیم.   ...
24 مرداد 1390

تاریخ تولد

نازدار من شنبه رفتم دکتر برای چکاب. بالاخره خانم دکتر تاریخ تولدت رو مشبخص کرد. از طرفی خوشحالم دیگه انتظار داره تموم میشه و می تونم تو بغلم بگیرمت و از طرفی ناراحت. چرا؟  آخه می دونی اینطوری فقط مال منی و از اینکه دیگه نمی تونم تو دلم حست کنم کمی ناراحتم. من و بابا بی صبرانه منتظر دیدنت هستیم.     ...
18 مرداد 1390