پسر طلا
پسر کوچولوی مامان
چند روزی بود که تکون خوردنت کم شده بود،
از قضا، بابایی برای دو روز رفته بود کرمان برای ماموریت. اونشب شما با تکون خوردن هات منو از تنهایی درآوردی.
مرسی پسرم که نذاشتی من تنهایی رو حس کنم.
می دونی جایزت چی بود؟
بله بابا برات یه قابلمه مسی کوچولو خریده، خیلی خوشگله مثل خودت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی