آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

آخرین سونوگرافی

عسلکم  دیگه انتظار داره تموم میشه و به لحظه تولدت فقط 20 روز دیگه باقی مونده. من و بابایی و البته خیلی از دوستها و آشناهامون هم شمارش معکوس رو شروع کردیم. دیروز آخرین سونوگرافی (البته به احتمال زیاد) رو انجام دادم. آقای دکتر از همه چیز راضی بود (خدا رو شکر). تو این سونوگرافی تونستیم برای یک لحظه صورت ماهت رو ببینیم. از قبل خیلی خوشگلتر شده بودی. نمی دونی بابا پیش فامیلهاش چطوری ازت تعریف می کرد. نتیجه سونوگرافی: سن: 35هفته و 5 روز وزن: 2852 گرم تاریخ تقریبی به دنیا اومدن: اول مهر، (که البته دکتر 22 شهریور رو برای به دنیا اومدنت اعلام کرده) ...
2 شهريور 1390

آخرین روز کاری

پسر طلا شنبه 22/05/1390 آخرین روز کاری مامان بود. دیگه باید تو خونه باشم و بیشتر به شما برسم. آخه خانم دکتر وقت عمل رو سه شنبه 22/06/1390 گذاشته.       تا اون روز باید بشینم تو خونه و انتظار دیدنت رو بکشم. پسرم از الان به مامان قول بده پسر خوبی باشی و مامان رو اذیت نکنی. آخه تو دورانی که تو دل مامانی هستی نسبت به بقیه نی نی ها کمتر اذیت کردی. (البته به گفته مامانیهای دیگه)       من و بابایی دوست داریم و بی صبرانه منتظر دیدنت هستیم.   ...
24 مرداد 1390

تاریخ تولد

نازدار من شنبه رفتم دکتر برای چکاب. بالاخره خانم دکتر تاریخ تولدت رو مشبخص کرد. از طرفی خوشحالم دیگه انتظار داره تموم میشه و می تونم تو بغلم بگیرمت و از طرفی ناراحت. چرا؟  آخه می دونی اینطوری فقط مال منی و از اینکه دیگه نمی تونم تو دلم حست کنم کمی ناراحتم. من و بابا بی صبرانه منتظر دیدنت هستیم.     ...
18 مرداد 1390

آخرین مسافرت

یه دونه مامان مامان آخرین مسافرتش رو قبل از تولدت رفت. چهارشنبه با بابا و عمو فرید و خاله سارا رفتیم شمال. آخه چند وقتی بود دلمون گرفته بود. آخه می دونی ما عادت به مسافرت داریم. ولی به خاطر شرایطم نمی تونستیم بریم. ولی دل رو زدیم به دریا و با رعایت نکات ایمنی رفتیم شمال. خیلی بهمون خوش گذشت. البته فکر کنم به تو هم خیلی خوش گذشت. از حرکاتت مشخص بود. چند تا عکس کنار دریا گرفتیم که بدونی هر لحظه به یادت بودیم.  پسر عزیزم ان شاء الله سفر بعدی رو سه تایی با هم می ریم. چند تا از نقاشیهایی که عمو فرید برات کشیده رو برای یادگاری تو وبلاگت می ذارم. تا وقتی بزرگ شدی ببینی که همیشه و در همه جا به یادت بودیم. ...
15 مرداد 1390

سونوگرافی در 31 هفتگی

عزیز دل مامان کم کم داره بزرگ می شه. 1390/4/28 سونوگرافی رو برای سلامت نی نی خودم انجام دادم. نتیجه ش: سن: 31 هفته و 3 روز   وزن: 1796 گرم    تاریخ تقریبی به دنیا اومدن: 26 شهریور  و در کل دکتر از همه چی راضی بود. (خدا رو شکر) راستی CD رو هم از آقای دکتر گرفتیم ولی فقط فیلم داره، ولی عکسی نداره که بخوام مثل قبل بذارم تو وبلاگت.           ...
30 تير 1390

پسر طلا

پسر کوچولوی مامان چند روزی بود که تکون خوردنت کم شده بود،  از قضا، بابایی برای دو روز رفته بود کرمان برای ماموریت. اونشب شما با تکون خوردن هات منو از تنهایی درآوردی. مرسی پسرم که نذاشتی من تنهایی رو حس کنم. می دونی جایزت چی بود؟ بله بابا برات یه قابلمه مسی کوچولو خریده، خیلی خوشگله مثل خودت.           ...
24 تير 1390

انتخاب اسم

پسر عزيزم، نمي دوني انتخاب اسم برات چقدر سخته بابا ديروز براي انتخاب اسمت از بين 5 تا اسمي كه انتخاب كرده بوديم، از دوستاش و همكاراش بصورت SMSي نظرخواهي كرد. جواباي جالبي هم گرفت. ولي هنوز هم نتونستيم انتخاب كنيم.  اميدوارم زودتر برات اسم انتخاب كنيم؛ آخه عزيز دل مامان چيزي به اومدنت نمونده و بيصبرانه منتظره اومدنت هستيم. مامان     ...
11 تير 1390

عكسهاي سونو گرافي

روز سه شنبه با بابا رفته بوديم سونوگرافي سه بعدي، براي غربالگري سه ماهه دوم كه خدا رو شكر همه چي خوب بود و اولين بار تونستيم دقيقا صورتت رو ببينيم. خيلي هيجان زده شده بوديم. حالا هم يه سري از عكسهاتو براي يادگاري و براي كسايي كه دوست دارن زودتر از به دنيا اومدنت ببيننت توي وبلاگت مي ذارم. پسر عزيزم الان حدود 26 هفتشه و 1016 گرم وزن داره.      مامان     ...
28 خرداد 1390