آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

لبخند در 51 روزگی

   وای پسری مامان نمی دونی چقدر خوشحالم و از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجم.  آخه امروز برای اولین بار وقتی باهات حرف زدم برام خندیدی. دو سه روزی هست که وقتی باهات حرف می زنم سعی می کنی حرف بزنی و صداهایی از خودت درمیاری اما امروز ... از صبح دل درد شدیدی داشتی، تا اینکه ساعت 10 خودتو راحت کردی و پس از تعویضت حسابی راحت شدی و حالت خوب شد و مشغول بازی با خودت شدی. کمی که گذشت از تنهایی خسته شدی و شروع کردی به نق زدن. وقتی اومدم سراغت و باهات حرف زدم، دو بار لبخند نازی زدی که قند تو دلم آب شد. فوری زنگ زدم به بابایی و گفتم چه اتفاقی افتاده، بابا هم خیلی ذوق کرد انگاری که خودش هم اینجا بوده و لبخند شما رو دیده. مرسی که انقد...
3 آبان 1390

گزارش 4 روز اخیر

  عشق مامان امروز 4 روزه که اومدیم خونمون. روز شنبه ساعت 4 از مشهد حرکت کردیم. تمام راه خواب بودی و اصلا اذیت نکردی. قربونت برم الهی. فقط چندبار بلندشدی و شیر خوردی. بعد هم مثل گل پسرای خوب دوباره خوابیدی. ساعت 2 نیمه شب رسیدیم. دیگه خواب شما تموم شده بود ولی من و بابا خیلی خوابمون می یومد. دو ساعتی رو خوابیدی. یه دفعه با دل درد بیدار شدی و نذاشتی ما بخوابیم.   هرچند اصلا گریه نمی کردی، فقط نق می زدی و معصومانه درد می کشیدی. صبح بابایی رفت سر کار و من و شما اولین روز تنهاییمون رو سر کردیم. تا ساعت 2/5 بعداز ظهر دل درد داشتی و من هم داشتم از بی خوابی از پا درمی یومدم. از ساعت 2/5 که بهتر شدی با هم حدود 2 ساعت خوابیدیم که خیل...
27 مهر 1390

چهل روزگی آرتین خان اول

  جیگر مامان  روزگیت مبارک.             عسلم امروز آخرین روزیه که مشهد، خونه مامانی هستیم. خیلی بهشون زحمت دادیم. دستشون درد نکنه. دست مامانی درد نکنه که همه جوره ما رو ساپورت کرد.  دست خاله سپیده درد نکنه که صبحها شما رو نگه می داشت تا من بخوابم. (هرچند شما پسر خوبی هستی  و اذیتم نمی کنی ولی چون من با کوچکترین صدای شما بیدار می شم، صبحها کمی خواب آلوده ام)  دست دایی محمد درد نکنه که هرچی لازم داشتیم رو برامون تهیه می کرد.   دست دایی مرتضی هم درد نکنه که هم برامون اینترنت فراهم کرد که بتونم وبلاگت رو آپ دیت کنم و هم زحمت عکسها...
22 مهر 1390

اولین حمام آرتین و مامان

  نازنین پسر، دیگه کم کم باید برگردیم تهران. آخه بابا تنهاست و دلش برامون خیلی تنگ می شه مخصوصا برای گل زندگیمون (شما). هرچند آخر هفته ها می یاد پیشمون. بنابراین باید یه کارایی رو تمرین کنم تا بتونم تنهایی از عهده اش بر بیام. یکی از اون کارا حمام کردن شماست. امروز من و مامان جون و شما رفتیم حمام تا زیر نظر مامان جون شما رو حمام کنم. خدا رو شکر سربلند بیرون اومدم. آخه یه کوچولو بزرگ شدی و حمام کردنت راحت شده.   اینم هزار تا بوس واسه عشق زندگی مامان و بابا. ...
18 مهر 1390

چکاب یک ماهگی

  عسل مامان، اول از همه یه چیزی می خوام بهت بگم. دایی جونات و خاله سپیده برای یک ماهگیت یک تابلو بزرگ (90ِ*60 سانتیمتر) از یکی از عکسهای نازتو که دایی مرتضی ازت گرفته بود برای یادگاری بهت هدیه دادند. الحق و الانصاف خیلی خوشگل بود. دوم اینکه گل مامان روز شنبه 90/7/16 برای چکاپ یکماهگی رفتیم پیش دکتر اطفالت. فکر کنم آخرین چکاپته که تو مشهد می ریم. عشق من روز به روز داری بزرگتر می شی و دلم برای روزهای اول تنگ می شه. اینم نتیجه چکاپ یک ماهگیته: وزن: 4 کیلو و 441 گرم      قد: 54 سانتیمتر              دور سر: 37/5 سانتیمتر     ...
18 مهر 1390

یک ماهگی آرتین خان اول

          عزیز من، گل من،  یک ماهگیت مبارک،  یک ماهگیت  مبارک   گل شدی تپل شدی شدی مثل عروسک   عزیز من، گل من، یک ماهگیت  مبارک ،  یک ماهگیت  مبارک   (عکسهای یک ماهگی آرتین جونم در ادامه مطلب)                 عزیز من، گل من،  یک ماهگیت مبارک،  یک ماهگیت  مبارک   گل شدی تپل شدی شدی مثل عروسک   عزیز من، گل من، یک ماهگیت  مبارک ،  یک ماهگیت  مبار...
13 مهر 1390

خبرهای جدید

    به قول بابایی سلام پیسسسسسسسسسسسسسسسر دلمون واسه دوستای عزیز وبلاگیمون تنگ شده، آخه چند روزی دایی مرتضی رفته بود مسافرت و به قول قدیمی ها دستمونو گذاشته بود تو حنا. پست جدیدی هم نتونستم بذارم. خیلی مطلب بود که می خواستم بنویسم ولی فکر کنم خیلیهاش از خاطرم رفته. کاش توی کاغذ می نوشتم. به هر حال.....     اولین و مهمترین اتفاق این چند روز ختنه کردن شما بود. روز چهارشنبه 90/7/6، صبح دایی محمد رفت برات نوبت گرفت، از بیمارستان موسی بن جعفر آخه دکتر اطفال گفته بود این بیمارستان دکتر خوبی داره. ما هم بعد از ظهر بردیمت و حدود ساعت 13:10 دکتر اومد و پرستار شما رو برد تو اتاق تا آمپول بی...
11 مهر 1390

چکاپ 15 روزگی

پسرم ما الان چهارمین روزه که مشهدیم. به لطف دایی مرتضی دسترسی به اینترنت داریم و می تونم پست جدید برات بذارم. روز دوشنبه برای چکاپ رفتیم پیش دکتر اطفال (دکتر رغیب)، که الحمدا... از همه چی راضی بود. نتیجه چکاپ: وزن: 3 کیلو و 360 گرم  قد: 52 سانتیمتر دور سر: 36 سانتیمتر        پسر پسر امروز بابایی هم داره می یاد مشهد پیشمون. فکر کنم تو هم متوجه شدی. چون خوشحالی و از روزای دیگه بیشتر شیر خوردی. ...
30 شهريور 1390