لبخند در 51 روزگی
وای پسری مامان نمی دونی چقدر خوشحالم و از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجم. آخه امروز برای اولین بار وقتی باهات حرف زدم برام خندیدی. دو سه روزی هست که وقتی باهات حرف می زنم سعی می کنی حرف بزنی و صداهایی از خودت درمیاری اما امروز ... از صبح دل درد شدیدی داشتی، تا اینکه ساعت 10 خودتو راحت کردی و پس از تعویضت حسابی راحت شدی و حالت خوب شد و مشغول بازی با خودت شدی. کمی که گذشت از تنهایی خسته شدی و شروع کردی به نق زدن. وقتی اومدم سراغت و باهات حرف زدم، دو بار لبخند نازی زدی که قند تو دلم آب شد. فوری زنگ زدم به بابایی و گفتم چه اتفاقی افتاده، بابا هم خیلی ذوق کرد انگاری که خودش هم اینجا بوده و لبخند شما رو دیده. مرسی که انقد...
نویسنده :
مامان آرتین
12:20