شیطونیهای آرتین خان اول
شیطون مامان
جدیدا خیلی شیطون شدی. یکشنبه رو صندلی غذا کنار اپن آشپزخونه نشسته بودی و من داشتم شام درست میکردم. در عرض یک دقیقه به شما نگاه کردم و یهو جیغ زدم. بله، دور تا دور دهنت و بالای چشمات رو با خودکار خط خطی کرده بودی. خدای من خودکار از کجا اومده بود!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
چشمم افتاد به اپن و دیدم خم شدی و پارچه ی رو اپن رو کشیده بودی و از روی اون خودکار و یک پیچ گوشتی ساعتی بوده که افتاده بود روی میز و شما خودکار رو برداشته بودی و سعی میکردی بکنی تو دهنت. خدا رحم کرده بود نرفته بود تو چشمت. یه گلدون هم روی اپن بود که تا لبه اپن اومده بود. خدا رو شکر زود متوجه شدم. اگر ادامه داده بودی خدای ناکرده میافتاد روی ماهت و من چه میکردم !!!!!!!!!!!!
اینم عکس شیطنتهات
خیلی شیطون شدی پسر مامان، باید بیشتر مراقبت باشیم.
بعد از اون رفتی تا مامانی بهت سوپ بده و من رفتم سراغ کارام، دیدم برگشتی، بالا آوردی و سرت رو میزدی رو زمین و یک سبیل درست شده بود. ای شیطون بلا.
تو خواب خیلی غلت میزنی، نصف تخت رو شما میگیری. وقتی هم میذاریم تو تختت (گهواره)، خودتو جمع میکنی و به عرض تخت میخوابی. باید چندتا عکس بگیرم و برات بذارم.
اگر هم وسط من و بابایی بخوابی، صبح عمود بر ما میشی و با پاهات من رو میزنی و با دستت هم بابا رو قلقلک میدی، بابا میگه عین مگسیه که رو دست میشینه. اگر هم تحویلت نگیره تا شما بیخیال بشی، با دست میزنی. یعنی به من توجه کن. خلاصه که روزهای تعطیل هم بابا از دست شما در امان نیست و نمیتونه بخوابه. هرچند اکثر شبها بابا نیمه شب میره پایین تخت میخوابه تا من و شما راحت بخوابیم. آخه جدیدا چون زیاد شیر میخوری مجبورم بیشتر پیش خودم بخوابونمت و کمتر تو تختت.