ما برگشتیم
عید همه نی نی ها و ماماناشون و دوست جونامون مبارک باشه.
ما برگشتیم
پسر عزیزم از دومین سفرت به مشهد هیچ یادگاری برات ثبت نکردم. الان می خوام اینکار رو انجام بدم.
همونطور که گفتم بابایی باید به چندتا ماموریت می رفت و قرار بر این شد ما رو هم ببره مشهد (تاریخ: 1390/8/3). برای اولین بار سوار هواپیما شدی و چون به ما گفتن هنگام بلند شدن و نشستن باید شما شیر بخوری، من هم شروع کردم به شیر دادن شما. همه چی خوب پیش رفت تا وقت نشستن. من به شما شیر می دادم و بابایی گوشای شما رو گرفته بود. شما هم کلافه شدی و شروع کردی به جیغ زدن اونم از نوع جیغهای لجبازی ! نمی خواستی شیر بخوری. به هر سختی شیر خوردی و ما به سلامتی رسیدیم. اینطور شد که دو ماهگیتو هم مشهد گذروندیم.
اینم عکس توی هواپیما
روز پنجشنبه 8/5 برای اولین بار شما رو بردیم طرقبه (رستوران البرز) دوست بابایی هم باهامون بود. هوا خیلی سرد بود. معمولا هوای طرقبه از هوای مشهد سردتره. من هم کلی شما رو پوشونده بودم.
اینم عکس توی طرقبه (البته عکس توی رستورانه که بخاری داشت و من لباسهاتو کم کرده بودم)
برای برگشتن (تاریخ 1390/8/16) من و شما تنهایی اومدیم تهران در هوای برفی مشهد. ولی ایندفعه پسر خوبی بودی و پس از کمی قر زدن کل راه رو خوابیدی تا رسیدیم.
شما هم برای بابا که دلش برامون تنگ شده بود کلی حرف زدی. اما دیشب باز هم به خاطر دل درد، کم خوابیدی.
امروز صبح که از خواب بیدار شدیم دیدیم درخت ها سفید شدن. اولین برف پاییزی رو دیدیم. قربونت برم جیگر طلای من.
می خواستیم با هم یه سری به شرکت مامانی بزنیم آخه همکارای مامانی دوست دارن شما رو ببینن، ولی به علت سردی هوا فعلا کنسل شد.
الان هم خوابیدی و من هم فرصت پیدا کردم برات پست بذارم.