آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

خبرهای جدید

1390/7/11 20:46
نویسنده : مامان آرتین
839 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

به قول بابایی سلام پیسسسسسسسسسسسسسسسر

دلمون واسه دوستای عزیز وبلاگیمون تنگ شده، آخه چند روزی دایی مرتضی رفته بود مسافرت و به قول قدیمی ها دستمونو گذاشته بود تو حنا. پست جدیدی هم نتونستم بذارم.

خیلی مطلب بود که می خواستم بنویسم ولی فکر کنم خیلیهاش از خاطرم رفته. کاش توی کاغذ می نوشتم. به هر حال.....


 

 

اولین و مهمترین اتفاق این چند روز ختنه کردن شما بود. روز چهارشنبه 90/7/6، صبح دایی محمد رفت برات نوبت گرفت، از بیمارستان موسی بن جعفر آخه دکتر اطفال گفته بود این بیمارستان دکتر خوبی داره. ما هم بعد از ظهر بردیمت و حدود ساعت 13:10 دکتر اومد و پرستار شما رو برد تو اتاق تا آمپول بی حسی بزنه. شما هم فقط یک جیغ زدی و تموم شد. 10 دقیقه بعد که برای عمل بردت داخل اتاق، پس از 1 دقیقه اومدی بیرون ولی کوچکترین گریه ای نکردی آفرین پسرم مردی شدی واسه خودت. 

ولی خوب یک ربع بعد انگاری بی حسیها رفت و شما شروع کردی به گریه کردن به مدت یکساعت، ولی خدا رو شکر زود تموم شد و دیگه اذیت نکردی. تا اینکه روز شنبه رفتیم پیش دکتر و پانسمانت رو برداشت. آفرین پسملی مامان

دست دایی محمد و مامان جونی درد نکنه این چند روزه که اینجا هستیم خیلی برامون زحمت کشیدن امیدوارم بتونم براشون جبران کنم.


 اون اولا وقتی که بیدار بودی باهات حرف می زدیم چشای نازنینتو می بستی یا نگاهت رو به طرف دیگه برمی گردوندی ولی حالا وقتی باهات حرف می زنیم به سمت صدا برمی گردی و با چشات دنبالمون می کنی.


پسری مامان 3-4 روزه وقتی که می ذاریمت تا بخوابی خودتو کج می کنی، یا سرت رو از رو بالش می ندازی پایین. اگه زیر پاهات چیزی باشه پاهاتو می زنی بهش و خودت رو به بالا می کشی. دیگه شیطونیهات داره شروع می شه وروجک


راستی یادته چقدر اون اولا غصه می خوردم لباسهات برات بزرگه و با بابایی رفتیم و یکسری لباسهای کوچولو برات خریدیم. حالا لباسهات داره یکی یکی برات کوچولو می شه و لباسهای دیگه برات اندازه می شه و این نشون می ده که شما داری به شکر خدا روز به روز بزرگتر می شی.


اینم چندتا عکس جدید از آرتین خان اول

در ضمن عکاس این عکسهای نانازت دایی مرتضی است. دستش درد نکنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (11)

دایی مرتضی
11 مهر 90 19:43
قربون دایی جون برم جون من حال کردی عکسا رو؟ دیگه ما اینیم دیگه... راستی، دایی جون مبارک باشه ختنه کردن. مامان آرتینی، ببخشید یه چند روزی نتونستی بخاطر من آپدیت کنی وبلاگ رو. مجبور بودم برم. راستی دایی جون خیلی خوشگل شدیا... درضمن خیلی هم زود داری بزرگ می شی و مارو خوشحال می کنی. به مامان می گم حتما یه اسپند برات دود کنه. ماشالا... اینم یه برای آرتین جیگر
بابا
11 مهر 90 20:09
سلام پيسسسسسسر الان بابايي 1 هفته است كه شما و ماماني رو نديده نمي دوني چه حس بدي آرتيني.
مامان ماهان
12 مهر 90 8:31
بابا دست دایی درد نکنه چه عکسای خوشملی از آرتین جون انداخته ختنه کردنت مبارکهههههههه عزیزم
نهال
12 مهر 90 10:41
سلام آرتین جیگرو چقدر ناز و خوشگل شدی قربونت بشم با این تیپت .زودی بیا ببینیمت مرد کوچک. مامانی دلم برات تنگ شده خوبو خوشو سلامت باشی.
مامان نی نی گولو
12 مهر 90 23:09
سلام ناناز خاله تو چقدر ناز وبزرگ شدی خدا حفظت کنه مبارک باشه مامانی دومادت کرده عزیزم
زهره مامان هلیا
13 مهر 90 0:22
آره مامانی ماشالله گل پسرمون کلی بزرگ شده آرتین جون ختنه کردنت مبارک
سعیده جون رنگ چشمای آرتین روشنه یا من اونجوری می بینم


فعلا که روشنه، اگه برنگرده
مامان امیر علی
13 مهر 90 6:41
وای خدا جونم .فدات بشم من مرد کوچک .ماشاله ایشاله دامادیش را ببینید .مبارک باشه .بزرگ شده واسه خودشا .ایشاله همیشه سالم باشید .بوس. مرسی به ما سر میزنید به جای شما خیلی خالی بود .ایشاله ببینیم شما را .
فاطمه
13 مهر 90 9:06
وای ی ی خیلی بامزه است تو رو خدا یه ماچ گنده از طرف از صورت خوشگلش بکن ... در ضمن سیسمونی خیلی خوشگلی هم داره
مامان رها
13 مهر 90 9:07
سلام آرتین عسل ختنه کردن مبارک آقا دست دایی هم درد نکنه عکسات خیلی ناز شدن
مامان مانی جون
13 مهر 90 12:11
یک ماهگیت مبارک گلم
منامامان الینا
13 مهر 90 12:32
سلام عزیزم
خوبی مامانی؟
ختنه کردن شاه پسرمون مبارک باشه

راستی یه پیشنهاد اگه آرتین جون خیلی تو خواب غلط میخوره میتونی واسش غلط گیر بگیری تا خدایی نکرده یه دفه تو خواب غلط نخوره و برنگرده به صورتش ! یه بار خواهر زاده من اینطور شده بود و خدا بهش رحم کرد و گرنه...... بخاطر همین مامانم تو سیسمونی واسم غلط گیر خرید که این اتفاق واسه نی نی من نیوفته تو هم حتما بخر

آرتین هم بالش غلط گیر داره عزیزم