هفده ماهگی آرتین خان اول
مرد کوچولوی خونمون
هفده ماهگیت مبارک
هفده ماه رو در کنار هم گذروندیم. هم روزهای شادی و سلامتی داشتیم و هم متاسفانه اخیرا روزهای سرماخوردگی و ویروس و ... .
دردونه مامان. الان تو مرد خونه ما هستی. بابا دیشب رفت ماموریت و یکهفته شما مرد کوچولوی خونه ما هستی. بابا موقع رفتن بهت گفت: "مواظب مامانت باش و اذیتش نکن، باشه" و شما هم گفتی: "باش". فدای مرد کوچولوی خودم.
خیلی وقته وقت نمیکنم از کارهات بنویسم. ماشالله روز به روز بزرگتر و باهوشتر میشی.
یکماهی بود که ناخوش احوال بودی. اول که بالا میاوردی (یک روز). بعد سرفه می کردی (یکفته) که بردیمت دکتر و بهت شربت آزیروسین داد. بهت نساخت و اسهال شدی. بعد از چند روز دوباره دکتر. این دفعه دکتر گفت شیرخشک AL110 یا ایزومیل بخوره که کم لاکتوز هست. میوه و آبمیوه و چیزهای شیرین نخوره. ایزومیل برات گرفتیم که اصلا طعمش رو دوست نداشتی و همچنان بیرون روی داشتی. چهارشنبه پیش رفتیم مشهد. تو راه تب کردی و تمام شب تو قطار نخوابیدی. با استامینوفن و پاشویه آرومت کردیم تا اینکه جمعه شب ساعت 2 تبت بالا رفت و بردیمت بیمارستان. گفتن ویروسه و چیزیش نیست. برات شیرخشک AL110 گرفتیم. البته وقتی با من هستی خیلی کم شیرخشک میخوری. ولی برای معده کوچولوت بهتر دیدیم شیرخشک مخصوص برات بگیریم. هر 4 ساعت استامینوفن بهت دادم و خلاصه شنبه شب در راه برگشت تو قطار خوب خوابیدی. ولی همچنان تا روز سه شنبه بیرون رویت ادامه داشت و خدا رو شکر الان بهتری. البته اگر خیلی خودت رو به من نچسبونی تا سرما نخوری.
برو ادامه داستان
مرد کوچولوی خونمون
هفده ماهگیت مبارک
هفده ماه رو در کنار هم گذروندیم. هم روزهای شادی و سلامتی داشتیم و هم متاسفانه اخیرا روزهای سرماخوردگی و ویروس و ... .
دردونه مامان. الان تو مرد خونه ما هستی. بابا دیشب رفت ماموریت و یکهفته شما مرد کوچولوی خونه ما هستی. بابا موقع رفتن بهت گفت: "مواظب مامانت باش و اذیتش نکن، باشه" و شما هم گفتی: "باش". فدای مرد کوچولوی خودم.
خیلی وقته وقت نمیکنم از کارهات بنویسم. ماشالله روز به روز بزرگتر و باهوشتر میشی.
یکماهی بود که ناخوش احوال بودی. اول که بالا میاوردی (یک روز). بعد سرفه می کردی (یکفته) که بردیمت دکتر و بهت شربت آزیروسین داد. بهت نساخت و اسهال شدی. بعد از چند روز دوباره دکتر. این دفعه دکتر گفت شیرخشک AL110 یا ایزومیل بخوره که کم لاکتوز هست. میوه و آبمیوه و چیزهای شیرین نخوره. ایزومیل برات گرفتیم که اصلا طعمش رو دوست نداشتی و همچنان بیرون روی داشتی. چهارشنبه پیش رفتیم مشهد. تو راه تب کردی و تمام شب تو قطار نخوابیدی. با استامینوفن و پاشویه آرومت کردیم تا اینکه جمعه شب ساعت 2 تبت بالا رفت و بردیمت بیمارستان. گفتن ویروسه و چیزیش نیست. برات شیرخشک AL110 گرفتیم. البته وقتی با من هستی خیلی کم شیرخشک میخوری. ولی برای معده کوچولوت بهتر دیدیم شیرخشک مخصوص برات بگیریم. هر 4 ساعت استامینوفن بهت دادم و خلاصه شنبه شب در راه برگشت تو قطار خوب خوابیدی. ولی همچنان تا روز سه شنبه بیرون رویت ادامه داشت و خدا رو شکر الان بهتری. البته اگر خیلی خودت رو به من نچسبونی تا سرما نخوری.
دیگه خیلی قشنگ با اسباب بازیهات بازی می کنی. اسباب بازیهات عبارتند از:
1. خونه سازی (که الته فقط روهم میچینی و میاریش بالا، برج میسازی) و حلقه هوش رو خیلی دوست داری.
2. یک سک داری که پشتش دکمه داره (بابا برات از چین آورده)، از دمش میگیری و میاریش تو هال و دکمه پشتش رو مرتب میزنی. با بار اول شروع میکنه به چینی حرف زدن که نمیذاری حرف بدبخت تموم شه دوباره میزنی و میگه "بای"، روز از نو روزی از نو.
3. یکی دیگه از اسباب بازیهای مورد علاقت ارگت هست. که با خودت راه میبریش و هراز گاهی دکمه هاش رو میزنی و شادمان از کار خودت به راهت ادامه میدی.
4. یکی دیگه از اسباب بازیهات یه زرافه است که توپ میذاری جلوش. سرش رو فشار میدی توپ رو شوت میکنه.
5. البته ماشینها هم دوست داری و باهاشون بازی می کنی.
6. توپ بازی هم که مخصوص پسرهاست و شما خیلی دوست داری.
و اما از خوراکی مورد علاقه ات: چوب شور. هر وقت غذا نمیخوری بهت یه چوب شور میدیم، انگاری اشتهات باز میشه و شروع میکنی به غذا خوردن. گاهی اوقات از مهد هم که میایم. میذارم رو صندلیت و طول مدتی که میایم خونه نصف بسته چوب شور رو بهت میدم تا آروم باشی. وگرنه دوست داری بیای بغل من و می می بخوری. بنابراین همیشه تو خونه و ماشین این خوراکی دوست داشتنی شما موجوده. از دیگر خوراکیها می تونم به ویفر و بیسکویت مادر اشاره کنم.
خیلی شیرین زبون شدی انشالله تو پست بعدی از شیرین زبونیهات برات میگم. عاشقتم.