آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

آرتین خان و این روزها

1391/4/29 13:34
نویسنده : مامان آرتین
608 بازدید
اشتراک گذاری

پسر قشنگم

روز به روز کارهای جدید بیشتری انجام میدی. ولی متاسفانه مامان سر کاره و خیلی نمیتونه کاری رو که برای اولین بار انجام میدی رو ببینه. ولی مامانی برام تعریف می کنه.

پس از چند روز سینه خیز رفتن، به حالت چهاردست و پا درمیومدی و می افتادی. تا اینکه از ١٧-١٨ تیرماه خودتو بلند میکردی و به جلو پرت میکردی. هنوز هم همینطور خودت رو به جلو میکشی. روز دوشنبه شما جلوی تلویزیون بودی و من تو آشپزخونه مشغول ظرف شستن. صدایی اومد و دیدم خودت رو رسوندی بین مبلها و دستات رو روی سرامیکها میکوبی. دوباره مشغول شدم، دیدم صدا میاد. برگشتم، دیدم اومدی آشپزخونه و رفتی سراغ سبد سیب زمینی و پیازها. سریع گرفتمت. دستات رو هم که کثیف بود شستم. آخه شیطون به چه سرعتی خودت رو رسوندی. انقدر خودت رو به زمین میکشی، جلوی لباسات کثیف میشه. تند و تند باید لباسهات عوض شه.

                                 

روز سه شنبه ٢٧ تیر، به حالت چهاردست و پا درمیومدی و میخواستی بشینی که نمیشد. که دیروز موفق شدی. این حالت رو خیلی دوست دارم. ولی من فقط تعریفش رو شنیدم.

دیروز از ساعت ٤ تا ٨ کلاس داشتم. ساعت یک ربع به سه اومدم خونه و کمی شیر برای امروزت دوشیدم البته کمی از شیر دیروزت هم مونده بود. کمی هم به شما شیر دادم، سریع برگشتم تا به کلاسم برسم. ساعت ٨/٥ برگشتم با خستگی زیاد، دیدم مامانی میگه تونستی بشینی. خیلی خوشحال شدم. یه دفعه چشمم افتاد به شیشه شیری که تازه برات دوشیده بودم و برای امروزت (پنج شنبه) گذاشته بودم، همه شیر رو خورده بودی،  نوش جونت ولی با اون حال خسته نایی برای دوباره شیر دوشیدن نداشتم. ولی مجبورم دیگه چه کنم. دلم راضی نمیشه بهت شیرخشک بدم. بنابراین دوباره شروع کردم به دوشیدن شیر.

                           

چند شب هم هست خیلی تو خواب شیر میخوری. وقتی بهت پستونک میدم، میگی ( اَه ) و پستونک رو درمیاری. دوباره میای سراغ می می. واقعا دیگه کلافه میشم. دیشب از دستت فرار کردم و به جای بابا من رفتم و پایین تخت خوابیدم. تا ساعت ٤ خواب راحتی داشتم. ولی با نق نق شما بیدار شدم و دوباره اومدم رو تخت و جامون با بابا عوض شد. شما هم بیدار بودی. تو اون تاریکی به چشام نگاه میکردی، ببینی بیدارم یا خواب. من هم خودم رو به خواب میزدم. پس از کلی غلت زدن و پا زدن به دیوار شیر خوردی و خدا روشکر خوابیدی. امروز صبح هم بیدار بودی و غر میزنی که ما نیایم سرکار. آخه مگه میشه وروجک.

سراغ کشوهای میز تلویزیون میری و بازشون میکنی، سرت رو بالا میبری تا داخلشون رو ببینی، همش میترسم چونت بخوره به دستگیره های کشو، آخه تیز هستند. در همین راستا بهشون چسب زدم ولی شما با ناخنت چسبها رو میکنی و اول با چسبه بازی میکنی و بعد که خسته شدی میری سراغ کشو ها. و حالا ما دوتا چسب زدیم. تا الان که موفق به بازشدنشون نشدی.

                       

ریشه های فرشهامونو چسب زدیم، میری و فرش رو برمیگردونی، دونه دونه ریشه ها رو از زیر چسبها درمیاری و صورتت رو میذاری رو زمین تا بخوریشون ولی خدا رو شکر تا حالا موفق نشدی. جیگر منی تو شیطون بلا

 

فعلا بابای

دوست دارم یه عالمه     هرچی بگم بازم کمه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان آرتین
29 تیر 91 13:18
هزار ماشالا بهشازده کوچولوی ما. آفرین پسر من هیچ فعالیت این مدلی رو هنوز شروع نکرده خوش بحالت مامانی اولین های بچه هاخیلی شیرینه
دایی مرتضی
29 تیر 91 16:24
مامان گیسو جون
29 تیر 91 17:07
سلام عزیز دلم خوبی ؟ واقعاً کار و کلاس و بچه داری خیلی جون می خواد بهت تبریک می گم دوستم با اینهمه پشتکار ماشاا... به این پسر ناز و باهوشم ببوسش
مامان مانی جون
30 تیر 91 16:00
خوبه که اونقد شیر داری که بدوشی مانی هم اولی که چهار دست و پا میرفت همش تو آشپزخونه و سر سبد سیبزمینی پیاز بود خدا رو شکر که شیطنت میکنه و حسابی حالتو میکیره من که بعضی وقتا از عصباتین خنده ام میگیره
خاله نسيم
31 تیر 91 9:51
الهي من قربون اين پسمل كه چهاردسپا ميره بشم كه با شيطوني كردن 4دست وپا ميري سعيده جون بزار ماهر بشه همچين با شالاپ شولوپ ميخواهد راه بره كه حالت خراب ميشه چون قبل از خودشون صداي اون انگشتاي نازشون كه به سراميك ميخوره به گوش ميرسه
مامان سونیا
31 تیر 91 12:47
وای عزیزم انشاالله مامانی دامادیت رو ببینه
زینب کوچولو
31 تیر 91 15:17
سلام چه پسر شیطونی به وب منم سر بزنید آپم
مامان اميرحسين
1 مرداد 91 1:26
سعيده جون حسابي خسته نباشي كار درس خيلي سخته اونم با بچه آرتين رو حسابي ببوس
زینب کوچولو
1 مرداد 91 16:00
سلام مرسی از راهنماییتون خاله
مامان محمد پوریا
1 مرداد 91 16:52
موفق باشی آرتین خان
ملی مامان میکاییل
1 مرداد 91 23:00

وای خداااااااااااااااااا این عسلا خیلی بامزه و خوردنی شدن
میکاییل هم جدیدان تو خواب خیلی شیر می خوره بعضی وقتها من عصبی می شمممم
تو دانشگاه هم می ری ؟؟؟


نه عزیزم. دوره های آموزشی از طرف شرکته. فقط هم دو جلسه
حسناسادات
2 مرداد 91 2:26
حسنای من کل خونه رو با غلت زدن متر میکنه. دیگه هم حرفه ای شده
مامان ماهان
6 مرداد 91 18:51
خدا قوت عزیزم ای جونم چهار دست و پا میری آفرین گل پسر نازززززززززززز فندق من دوست دارممممممممممممممممممم