طلسم شکسته شد
پسر مهربون مادر
پس از گذشت حدود دو ماه از تولد کیارش، بالاخره طلسم شکست و برای دیدن آقا کیارش رفتیم خونه مامنیش. البته اینو بگم که یک کم تقصیر این آقا کیارش شیطونه. آخه خاله نهال می گه این پسره کار زیاد داره و تنهایی نمیشه ازش مراقبت کرد. یک کم از شیطونیهاش بگم. می گن وقتی می ره حموم پسر خوبیه ولی به محض اینکه آب بسته میشه شروع می کنه به گریه کردن. همینطور موقع عوض کردن پوشک و ...
خلاصه شنبه ما با عمو سعید و خاله ژانت و غزل خانم شیطون رفتیم دیدن کیارش خان. وقتی رسیدیم، دیدم داره گریه می کنه چه صدای کلفتی هم داشت. بغلش کردم، یه لحظه رفتم تو حال و هوای نوزادی شما و خیلی دلم برای اون لحظات تنگ شد. بابا می گفت خیلی کوچولوه. شما هم همینطور بودی ولی بابا یادش رفته. مامانیش برد که بخوابونش و ما تمام وقتی که اونجا بودیم این آقا خوابیده بود و ما فقط تونستیم تو خواب ازش عکس بگیریم.
پسر مهربون مادر
پس از گذشت حدود دو ماه از تولد کیارش، بالاخره طلسم شکست و برای دیدن آقا کیارش رفتیم خونه مامنیش. البته اینو بگم که یک کم تقصیر این آقا کیارش شیطونه. آخه خاله نهال می گه این پسره کار زیاد داره و تنهایی نمیشه ازش مراقبت کرد. یک کم از شیطونیهاش بگم. می گن وقتی می ره حموم پسر خوبیه ولی به محض اینکه آب بسته میشه شروع می کنه به گریه کردن. همینطور موقع عوض کردن پوشک و ...
خلاصه شنبه ما با عمو سعید و خاله ژانت و غزل خانم شیطون رفتیم دیدن کیارش خان. وقتی رسیدیم، دیدم داره گریه می کنه چه صدای کلفتی هم داشت. بغلش کردم، یه لحظه رفتم تو حال و هوای نوزادی شما و خیلی دلم برای اون لحظات تنگ شد. بابا می گفت خیلی کوچولوه. شما هم همینطور بودی ولی بابا یادش رفته. مامانیش برد که بخوابونش و ما تمام وقتی که اونجا بودیم این آقا خوابیده بود و ما فقط تونستیم تو خواب ازش عکس بگیریم.
اینم عکس غزل خانم شیطون سوار بر الاغ آرتین خان
اینم عکسهای ایمیلی خاله نهال. (مرسی خاله جون بازم از این کارا بکن)
یک کار جدید یاد گرفتی که فکر کنم تو عکس بشه دید آخه گفتنش سخته. با لبات صدا در می یاری و کلی آب دهن می دی بیرون. درسته بامزس ولی اصلا این کارت رو دوست ندارم.
دیروز یعنی 90/10/5 تولد مامانی نجاه (مامان بابا) بود. برای عرض تبریک رفتیم خونشون. ولی به نفع شما تموم شد. عمه جون ندا همش از شما عکس گرفت انگاری تولد شما بود. اینم عکس از شما با کیک مامانی