آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

لبخند در 51 روزگی

1390/8/3 12:20
نویسنده : مامان آرتین
859 بازدید
اشتراک گذاری

 

 وای پسری مامان نمی دونی چقدر خوشحالم و از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجم.  آخه امروز برای اولین بار وقتی باهات حرف زدم برام خندیدی. دو سه روزی هست که وقتی باهات حرف می زنم سعی می کنی حرف بزنی و صداهایی از خودت درمیاری اما امروز ...

از صبح دل درد شدیدی داشتی، تا اینکه ساعت 10 خودتو راحت کردی و پس از تعویضت حسابی راحت شدی و حالت خوب شد و مشغول بازی با خودت شدی. کمی که گذشت از تنهایی خسته شدی و شروع کردی به نق زدن. وقتی اومدم سراغت و باهات حرف زدم، دو بار لبخند نازی زدی که قند تو دلم آب شد. فوری زنگ زدم به بابایی و گفتم چه اتفاقی افتاده، بابا هم خیلی ذوق کرد انگاری که خودش هم اینجا بوده و لبخند شما رو دیده. مرسی که انقدر زود جوابم رو دادی آخه تو پست قبلی نوشته بودم که هنوز لبخند نمی زدی.

عشق من دوست دارم. 


دیروز برای اولین بار رفتیم خونه مامانی (مامان بابا) و زحمت کشیده بودند و یه هدیه خوشگل (کامیون) برات خریده بودند. دستشون درد نکنه.

اینم عکس شما توی کامیونت.

یه خبر دیگه هم دارم، بابایی روز شنبه بابا زنگ زد و گفت: "باید روز چهارشنبه برم سبزوار (نزدیک مشهد) ماموریت و هفته دیگه هم چند روزی رو باید برم ماموریت، اگه دوست داری بیا باهم بریم مشهد". من هم با کمی تامل قبول کردم آخه از طرفی تازه اومده بودیم و از طرف دیگه باید تنها می موندیم. تازه دلمون برای مامانی اینا تنگ شده بود و البته اونها هم دلشون برای شما یه ذره شده بود. خلاصه ما هم که هنوز کامل چمدونامونو باز نکرده بودیم باید دوباره جمعشون کنیم. امشب دوباره راهی مشهد می شیم.

Love Son picture

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (14)

مامان آبتین
3 آبان 90 12:46
آفرین به گل خاله انشاءا.. لبخند هیچ وقت از رو لبات نره و همیشه لبت پر خنده باشه عزیزم
خان دایی
3 آبان 90 14:30
آخ قربونش بشم که اینجا همه هلاکیم برای دیدنش، دیدن خندیدنش هرچقدرم ناز کنه برای خندیدن به جون میخریم
بابا
3 آبان 90 15:01
سلام پيسسسسسسسسسسسر اين عكست فوق العادت عزيزم مامانت كلي برات زحمت مي كشه و سعي ميكنه تو همه موقعيتها ازت عكس بگيره بابايي اميدوارو در آينده قدرشو خوب خوب بدوني پسرو
زهره مامان هلیا
3 آبان 90 23:41
شیطون تو کامیون چی کار می کنی یه دفعه می دزدنتا
دایی مرتضی
4 آبان 90 23:01
الهی قربون دایی. اومدی مشهد خیلی بزرگتر شدی ماشالا بزنم به تخته کلی هم ازت می کنم.
مامان مانی جون
5 آبان 90 12:56
ببین با بچه چه کار کردن مگه اسباب بازیه مامان سعیده بابا اذیت میشه
mamani helena
6 آبان 90 0:01
afarin gol pesar hamishe bekhand ta mamani ham shad beshe
بچه های دکتری فیزول(دوستان خاله نوشین)
7 آبان 90 11:51
سلام عزیزم.چه طوری سه تا خاله قربونت بشن.ماشاال.. خیلی دوست داشتنی هستی.خیلی ی ی ی دوستت داریم.آروزی بهترین ها رو برات داریم.


مرسی از همتون
آرتین خان
8 آبان 90 13:12
جیگرشو ببوس مامانی شازده کوچولو رو
نوشین
9 آبان 90 22:11
آرتین نازنین چند روز پیش تو آزمایشگاه عکسای خوشگلتو به دوستام نشون دادم...همشون دلشون میخواست از نزدیک ببیننت....بسکه خوشگل و ماهی...منم چند روز دیگه میام روی ماه خودتو و مامانیتو ببینم....دلم واستون تنگ شده.... مخصوصا که وصف خنده هاتو زیاد شنیدم....
مامان ماهان
11 آبان 90 10:23
چه عکس بامزه ای 100000000000 ماشاالله چقدر خوشگل و ناز شده بوسسسسسسسسسسسسس
تلما
12 آبان 90 10:29
ای جان
مامان امیر علی
13 آبان 90 14:06
وای وای چه عکس با مزه ای نازی ماشاله .همیشه شاد و سلامت باشی و بخندی تا مامان با خندیدنات تمام خستگیهاش تموم بشه .
مامان نیایش
13 آبان 90 20:36
نازی گل پسری همیشه برای مامان بخند که انگار دنیا رو بهش دادن