چهارمین یلدای پسرک نازنینم
شب یلدا، شب شعر، شب حافظ شب شور شب یلدا، شب سرد، شب طولانی اما بیدرد
شب یلدا، شب خرمالو، هندونه و خیار سبز شب یلدا، کوچیکا و بزرگترا زیر یک سقف
شب یلدا، شب فال، فال حافظ، فال حال شب یلدا، شیشهها بخار دارن کرسیا گرما دارن
شب یلدا، شب قصههای مادربزرگ و پدربزرگ شب یلدا، شب انار دونکرده و گلپر و دلار سبز
عزیزتر از جانم؛ سلام
امسال چهار تا یلدا داشتی شما.
1. اولیش یه جشن تو مهد کودک چهارشنبه 26 آذرماه بود که قرار بود براتون یک پکیج یلدا درست کنیم. کلی هم بهت خوش گذشته بود و به قول خودت بپر بپر کردین.
این هم پکیجی که درست کردم برات.
که البته بازم عکس ننداختن و موقعی که اومدیم دنبالتون چند تا عکس گرفتیم ازتون.
اینم شما و دیانا دختر همکار من
2. شب یلدای بعدی یکشنبه شب، اول دیماه، خونه مامانی و بابایی (مامان و بابای بابا احسان) بود. که هیچ عکسی نگرفتیم. آخه دقیقا عین یه مهمونی معمولی برگزار شد.
3. و سه شنبه شب، دوم دیماه، خونه خودمون یه میز کوچولوی یلدا چیدیم تا شما با مراسم ایرانی آشنا بشی. و کلا خودم ذوق دارم برای چنین مراسمهایی
4. و شب یلدای گروهیمون پنجشنبه چهارم دیماه بود. که با دوستای وبلاگی و مجازیمون که حالا دوستای حقیقیمون شدن خونه خاله سمانه مهربون و کدبانو برگزار شد. به همه مون خیلی خیلی خوش گذشت. جای دوستایی که نبودن واقعا خالی از جمله نسیم نازم و باربد جان، مریم عزیزم و دختر گلش حنا و الهه جونم و پسر نازش یاسان.
و اما اونروز ما و خاله شقایق و ارشان و خاله سمیه و پارسا از ناهار مزاحم خاله سمانه شدیم و شما وروجکا کلی بازی کردین.
این هم عکسای قبل از شروع تولد
همون اول که وارد شدی، یه ظرف از لگوها رو برداشتی و محو تی وی شدی. بدون عوض کردن لباسهات. خخخخ ببین کلاه از رو سرت برداشتم موهات چه شکلیه
و اینجا زمان ناهار و زحمات زیاد خاله سمانه مهربونم (سمانه جونم دستت طلا)
و بازی بعد از ناهار
ساعت سه بقیه دوست جونیا اومدن. لباس قرمز تنت کردم. کلی جای همه خالی، زدیم و رقصیدیم شما هم اون وسط بپر بپر میکردید. گاهی هم وروجکا هم رو میزدن. خدا رو شکر شما زیاد دخالت نکردی . و اما نتونستم عکس بگیرم. خاله سوده میگفت آرتین داره هدف دار بازی میکنه میون بزن بزن.
دخترامون که کلا اون روز خانوم بودن. و اما برات بگم از یسنا گلی که کلی رقصید و دلبری کرد. مشکات و آوا جون هم کمی حال ندار بودن و آروم و ساکت یه گوشه بودن. خلاصه میز یلدا و میز عصرونه رو چیدیم و براتون بادکنک باد کردیم. شما هم از اول تا آخر بادکنک به بغل بودی. خدا رو شکر که انقدر پسر ماهی هستی تو. فقط یبار آقا پارسا یک کوچولو تو رو مورد عنایت قرار داد، که عشقت محمد رهام کلی ازت دفاع کرد. و صد البته پارسا گلی هم خیلی دوست داشت و همش سعی می کرد بغلت کنه که تو خیلی اینکار رو دوست نداری. عکسش موجوده که برات میزارم.
اینم میز یلدامون
اینم میز عصرونه