آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 11 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

سفرنامه (شمال، آبان 1391)

1391/8/25 8:47
نویسنده : مامان آرتین
725 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دل مامان

یک سفر غیر برنامه ریزی شده برامون پیش اومد و آخر هفته رو با همکار بابا احسان رفتیم چالوس. البته ویلامون چالوس بود. به نمک آبرود و نوشهر هم سری زدیم. همکار بابا جون هم یه پسر ناز 2 ساله داشت به نام باربد. خیلی با هم خوب همکاری داشتید. مثلا:

1. یه بار دیدم رفتی سر کمد و شیشه پاک کن رو برداشته بودی و از اونجا که نمیتونستی بازش کنی باربد هم به کمکت اومد. و شما خودتون رو با شیشه پاک کن شستید. لباسهاتون رو عوض کردیم و دستاتون رو شستیم اما مگه بوی مواد شوینده به این راحتی میره.

2. باربد در رو باز میکرد و شما هم می دَویدی بیرون.

یک کار بد که که انجام میدادی، البته تو خونه هم انجام میدی، همش میری سراغ جاکفشی و با کفشها بازی میکنی. بدترین کارت هست و منو خیلی با این کار عصبانیس میکنی.

تو این سفر شما اذیتم نکردی. ولی باربد غذا نمیخورد و مامانش رو ناراحت میکرد. آفرین نازنینم، چون پسر خوبی هستی باز هم سفر میبرمت.

دیروز موقع برگشت رفتیم کنار دریا. هوا هم خوب بود. شلوارت رو درآوردم تا کمی آب بازی کنی. ولی دلت نمیخواست دیگه از آب بیرون بیای. هوا هم اونقدر خوب نبود که بذارم بیشتر بازی کنی. خلاصه تا تو ماشین گریه میکردی و به سمت دریا اشاره میکردی که بری بازی کنی.

نمک آبرود- شما تازه از خواب بیدار شده بودی.

 

عزیز دل مامان

یک سفر غیر برنامه ریزی شده برامون پیش اومد و آخر هفته رو با همکار بابا احسان رفتیم چالوس. البته ویلامون چالوس بود. به نمک آبرود و نوشهر هم سری زدیم. همکار بابا جون هم یه پسر ناز 2 ساله داشت به نام باربد. خیلی با هم خوب همکاری داشتید. مثلا:

1. یه بار دیدم رفتی سر کمد و شیشه پاک کن رو برداشته بودی و از اونجا که نمیتونستی بازش کنی باربد هم به کمکت اومد. و شما خودتون رو با شیشه پاک کن شستید. لباسهاتون رو عوض کردیم و دستاتون رو شستیم اما مگه بوی مواد شوینده به این راحتی میره.

2. باربد در رو باز میکرد و شما هم می دَویدی بیرون.

یک کار بد که که انجام میدادی، البته تو خونه هم انجام میدی، همش میری سراغ جاکفشی و با کفشها بازی میکنی. بدترین کارت هست و منو خیلی با این کار عصبانیس میکنی.

تو این سفر شما اذیتم نکردی. ولی باربد غذا نمیخورد و مامانش رو ناراحت میکرد. آفرین نازنینم، چون پسر خوبی هستی باز هم سفر میبرمت.

دیروز موقع برگشت رفتیم کنار دریا. هوا هم خوب بود. شلوارت رو درآوردم تا کمی آب بازی کنی. ولی دلت نمیخواست دیگه از آب بیرون بیای. هوا هم اونقدر خوب نبود که بذارم بیشتر بازی کنی. خلاصه تا تو ماشین گریه میکردی و به سمت دریا اشاره میکردی که بری بازی کنی.

نمک آبرود- شما تازه از خواب بیدار شده بودی.

 

پنجشنبه شب- کنار دریا

 جمعه صبح قبل از برگشت- کنار دریا

 و اما کارهای این روزها:

بابا روی بوفه حساسه. آخه شیشه های باریک داره و احتمال شکستنش زیاده. میترسه بری بازی کنی و خدای ناکرده شیشه ها بریزه روی شما. شما هم چهار دست و پا تند تند میری به سمت بوفه و به عقب نگاه میکنی تا بابا بیاد دنبالت. اگه بابا نگات نکنه دوباره برمیگردی. بنابراین هر وقت میری سمت بوفه، بابا خودش رو به اون راه میزنه.

خیلی دوست داری بدوی و یکی بیاد دنبالت. که معمولا با بابا از این بازیها زیاد میکنی. تا بلند میشیم بیایم دنبالت، کلی ذوق میکنی و میخندی.

وقت نمازخوندن من به محض پهن کردن سجاده زودی میای و جانماز رو پرت میکنی و مهر رو برمیداری. بعد از اینکه ازت میگیرمش زیر چادرم قایم میشی و دالی بازی میکنی. فدای ذوق کردنت بشم من.

کارهای دیگه بمونه برای پست بعدی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

مامان آرتین (الهه)
25 آبان 91 12:28
الهی قربون شازده کوچولو برم من ایشالا همیشه شاد و سلامت باشین راستی انگار همه بچه ها به بازی کردن با کفش علاقه دارن
سهراب
26 آبان 91 1:43
ای جانم... اون عکست که روی پله ها هستی خیلی قشنگه.
دایی مرتضی
26 آبان 91 12:59
ای قربون این پسر برم چه کارای ماهی می کنه مخصوصا دویدن طرف بوفه نگاه کردن به باباش سفر هم که مطمئنا خوش گذشته البته همراه با شیطونی این 2تا آقا پسر گل عکس ها هم که عالی هستن دلم تنگ شده بود ازبس عکس نذاشته بودی
عمه اریسا کوشمولو
26 آبان 91 15:31
عکساتون عالی عالی بود خدا واسه هم حفظتون کنه قلفونه پسمل نازمووون
مامان کورش
27 آبان 91 2:59
عزیزم همیشه به گردش ارتین جون خوش به حالت اب بازی کردی کاش کورش هم اونجا بود تا با هم بازی کنید اخه اونم عاشق اب
خاله نسیم
27 آبان 91 9:15
همیشه به سفرو گردش چی میشد همه شهر ها دریا داشتن تا این وروجکهای ما حالشو میبردن وای از دست این بوفه نمیدونم این شیطونکها چرا این همه به بوفه علاقه دارن بابا این همه اسباب بازی بوفه بازی یعنی چــــــــــــــــــــی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینام برای آرتین خاله که اینهمه نازه من که عاشقشم
مامان نخودی
27 آبان 91 14:09
ماشالا چه نی نی زرنگی پسر منم عاشق مهر و جا نمازه
فرزانه
27 آبان 91 15:47
به به به این آقا پسر گل.قربونت برم عزیز دلم .آرتین روز به روز جیگرتر و خوردنی تر از دیروز
مامان امیر علی
27 آبان 91 16:51
چه عکسهای قشنگی خوشحالم که بهتون خوش گذشته بوس
مامان امیر علی
27 آبان 91 16:55
خصوصی داری
مریم مامان ملینا
28 آبان 91 7:51
انشالاکه همیشه با شادی و سلامتی برین سفر.... ماشالا به پسر نازنینمون که مامانشو تو مسافرت اذیت نکرده
خاله عاطفه
28 آبان 91 19:24
فدات بشم من که تو دنیا فقط یکی یه دونه ای.دله هممون واست یه ذره شده
ملی مامان میکاییل
28 آبان 91 23:26
ای جونم ؛ یه چیزی بذار جلوی بوفه که نتونه بره سمتش