جشن تولد سه سالگی آرتین خان اول با تم خرسهای مهربون
عزیز دل مامان
سلام سلام خوبی خوشی. الهی همیشه شاد و سلامت باشی.
عزیز دلم مجدد تولدت رو تبریک میگم. الهی سالهای طولانی رو با موفقیت و سلامتی و عاقبت بخیری پشت سر بزاری. همون طور که الان پسر خیلی خوب و آقایی هستی بزرگ هم شدی همینطوری بمونی.
و اما تولد:
امسال دو تا تولد گرفتیم یکی بجنورد و یکی تهران. که برات میگم.
امسال تولدت افتاد روز پنجشنبه و ما هم تولدت رو تو روز خودش گرفتیم یعنی 13 شهریور 1393. تم تولدت رو بخاطر رنگای شدش تم خرسهای مهربون در نظر گرفتم. و صد البته شدیدا علاقه مند هستی بهشون. روزی یکبار حتما سی دی خرسای مهربون رو میبینی. اسماشونو هم خیلی خوب بلدی.
در همین راستا برای لباس تولدت زمانیکه رفته بودیم مشهد پارچه خریدم و مامان فاطی زحمت دوختشو کشیدن. عاشقانه ازشون تشکر میکنم. از همینجا بهشون می گیم: مامان فاطی دوست داریم هزارتا
موقع پرو لباسها چنان ذوقی داشتی که نگو. هر دفعه می پوشوندیمت، عین خرسای مهربون دست میکشیدی رو شکمت. قربون اون دستای کوچولوت برم من.
دو دست لباس یکی سرهمی زرد که خرس آفتابی بود و یک سیوشرت شلوار آبی که خرس بارونی بود. که البته برای شلوار لباس آبیه مجدد رفتم شلوار مخمل کبریتی خریدم که شیک تر شد.
تمام تزئینات تولدت رو خودم درست کردم و دایی مرتضی زحمت چاپشو کشید و چون خیلی برش خرسها سخت بود و من هم سر کار میرم، حدود یکفته برش کاریمون طول کشید. اما خوشحالم همون چیزی شد که می خواستم.
وای تولد خیلی کار داره و ما چون هفته قبلش رفته بودیم بجنورد خیلی از کارام موند چند روز آخر. خدا خیر بده مامان فاطی و خاله سپیده و فاطمه جون (دختر عموی بابا) که برای تولدت اومدن تهران چهارشنبه 12 شهریور. خیلی کمکم بودن. از همشون سپاسگزارم. من کلا برای تولدت فقط غذاها رو درست کردم. البته خداییش هم ننشستم ها
اما مرتب کردن خونه ها با خاله سپیده و فاطمه جون بود. مامان فاطی هم کمک من، و دایی مرتضی و بابا کارای بیرون و تزئینات رو به عهده داشتن. از همشون متشکریم.
تولد با خوبی و خوشی شروع شد. اما زمان کیک و عکس، فشفشه روشن کردیم که تا کیارش یا محدثه یدونه از من گرفتن تو هم اومدی از دست من گرفتی، اما از وسطش. تا شما ها فشفشه بازی کنید رفتم سراغ کاری و شما پیش باباها و بچه ها بودی. یهویی دیدم جیغت در اومد. خدای من دستت سوخت و کلی گریه کردی. الهی مادر فدای تو بشه. تو عکسا فیگور دستت مشخصه. بدترین قسمت تولد این بود. خیلی دلمون برات سوخت. آخه تو همیشه محتاطی و فشفشه نمی گیری دستت اما این دفعه
بگزریم بالاخره این اتفاقا همیشه و همه جا هست.
حالا بریم سراغ عکسها:
کلاههای تولد که خودم الگوشو درست کردم.
گیفت بچه ها که سی دی خرسای مهربون بود.
کیک تولدت که اونی نبود که سفارش داده بودم
نقشه برای انگشت زدن به کیک
و اینجا حمله به کیک
اینجا هم که با چونه رفته بودی تو کیک
الهی مادرت بمیره، گریه تو نبینه. قربونت برم الهی. اینجا دستت با فشفشه سوخت. برات خمیردندون زدیم. حدود دو سانت دستت تاول زد.
فیگور دستتو ببین. تو همه عکسا بوده
و اینجا از خستگی بیهوش شدی ساعت یک شب تقریبا
عکسهای فردای تولد 14 شهریور
غذاها: چیکن استراگانوف، سالاد توپی، بادمجون شکم پر و رولت کالباس
دسر ها: ژله رولتی، کیک یخچالی، ژله تصویری
شیرینیها و تنقلات: پاپکورن، شیرینی پاپاتیا، کوکی میکری و شیرینی تم
البته مامان جونم یه تولد هم بجنورد و در جمع فامیل خودم برات گرفتم. برای تعطیلات تابستونی من، رفتیم بجنورد که کاملشو تو پست بعد میزارم. همه دوست داشتن اونجا هم تولد بگیریم براشون. من هم از خدا خواسته قبول کردم. البته خیلی یهویی شد و ساده برگزار شد. اما خیلی بهمون خوش گذشت. صبح ساعت 10 تصمیم گرفتیم همون روز یعنی چهارشنبه 5 شهریور برات تولد بگیریم. تازه ساعت 11 هم نوبت آرایشگاه داشتم. سریع آماده شدیم رفتیم قنادی و تو تا کیک باب اسفنجی رو دیدی یهویی از ذوق داد زدی باب اسپنجی. ما هم همون مدلی البته بزرگترش رو برای شب سفارش دادیم، شمع، چندتا کلاه و بادکنک هم خریدیم. من رفتم ارایشگاه و بقیه کارها هم افتاد گردن مامانی و خونواده و صد البته بابا احسان.
از آرایشگاه ساعت 1/5 برگشتم و سریع ژله و پودینگ درست کردم. مامان فاطی هم زحمت شام رو کشیدن. شام هم پلو مرغ داشتیم.خیلی عکس گرفتیم. اما من فقط با گوشی گرفتم که تو اون شلوغی عکسا تار شد خیلیهاش. چندتا عکس میزارم. بقیش هر وقت دستم رسی. آخه همه با دوربیناشون گرفتن.