سال 1395 مبارک
دو پسر عزیزم، سلام روزگارتون خوش
از امسال پستها رو دوتایی براتون مینویسم. چون مطمئنا خاطرات مشترک زیادی با هم خواهید داشت.
سال 94 به خوبی و خوشی پایان گرفت و یک سال جدید و برای ما متفاوت آغاز شد. سالی که قراره 4 نفره بشیم. و شما آرتین عزیزم خوب با این قضیه کنار اومدی. هرچند هنوزم اشتباها میگی خواهر جون. مرتب شکمم رو میبوسی و قلقلک میدی نی نی مونو.
برات امسال هم تقویم درست کردم و به فامیل دادم. اخه دیگه همه منتظرن هر ساله
فدای دل مهربونت که کل عید که با آرش جون بودیم اصلا حسودی نکردی. با اینکه خیلی وقتا آرش خان بغل من بود.
و اما سفر عیدمون: طبق هر ساله رفتیم مشهد و بجنورد.ابتدا رفتیم مشهد و جمعه 28 اسفند جشن دندونی اشکان جون دعوت بودیم. دوست مهربون من جشنشو انداخت زمانیکه ما مشهد باشیم. تم جشن رو هم من درست کردم. همه خوششون اومد.
اینم میز غذا که همه چی عالی بود. جای همه دوستان خالی
روز 29 اسفند هم رفتیم بجنورد خونه مادرجون بابا جون من که سال تحویل رو اونجا باشیم.
مادرجون و بابا جون من پای سفره هفت سین
آرتین خان عزیزم
آرش خان عمه
ازسمت راست: امیراحمد که خیلی عالی با هم بازی می کردین. بعدی هم که خود جیگر طلا، بعدی ارنواز بامزه و اخری هم عروسک خواب من آرش خان
و اما برای عکس نمیدونی چه داستانی داشتیم. شما دوست داشتی وسط بشینی اما امیر احمد دوست داشت پیش ارنواز باشه ولی با تلاش فراوان موفق شدی. اونشب کلی همه به رفتار شما سه تا خندیدن.
و کلا تو عید شما و ارش خان خیلی باهم دوست شدین. بهش شیشه میدادی. پستونکشو میشستی. همیشه هم میگی: "داداشم دنیا بیاد خودم میبرمش مهد آخه بزرگ شدم دیگه"
فدای اون دل مهربونت.
این عکسا رو هم تو کوهسنگی انداختیم
عیدمون با دید و بازدید و مثل همیشه تکراری تموم شد و روز 12 فروردین به سمت تهران راه افتادیم و صبح روز 13 فروردین رسیدیم خونه مون و روز از نو و روزی از نو.
و اما آقا آریان عزیز (فعلا اسمت آریانه تا به نتیجه نهایی برسیم): که دیگه آقا شده و مامانو اذیت نمیکنه. سه ماه ویار و حساسیت با شروع سال جدید تموم شد. و الان بهترین دوران بارداری رو سپری میکنم. و شما هم شروع کردی به لگد زدن. آخه چقدرته جوچه ی مامان که اینطوری لگد میزنی که به وضوح دیده میشه. خوب باش پسرم. بزرگ شو و بیا که هر سه تا مون منتظر ورودت هستیم.