آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 18 روز سن داره

شازده كوچولوی ما آرتین

آرتین خان اول در بهار و تابستان 1394

1394/4/9 11:57
نویسنده : مامان آرتین
1,296 بازدید
اشتراک گذاری

پسر نازنینم

اومدم برات از بهار و تابستون 94 مون بگم. البته با توجه به اینکه من خیلی دیر دارم مینویسم ممکنه یه چیزایی یادم رفته باشه.

مثل هرسال لحظه سال تحویل رو خونه مامان فاطی و بابایی بودیم. و بعد دو سه روز با هم رفتیم بجنورد پیش خانواده مامان فاطی، یعنی مادرجون و باباجون من و خاله ها و داییم. ما خیلی دیر به دیر میبینیم اونا رو. بنابراین تعطیلات طولانی نوروز بهترین فرصته. 

 

خاله الهه و یاسان گلی هم که عیدو اسفراین بودن. یه قرار گذاشتیم و با هم رفتیم بش قارداش. ما از بجنورد اونا از اسفراین. دیداری تازه کردیم و خیلی خوش گذشت. برعکس اون روز خیلی هم سرد بود. خانواده خاله الهه هم بودن که پذیرایی گرمی ازمون کردن. 

 

خانواده بابا احسان هم دو سه روزی اومدن بجنورد که با هم بش قارداش رفتیم. از ائنجا ما مامانی و بابایی (مامان و بابای بابا احسان) رو هم بردیم مشهد خونه مامان فاطی و سیزده به در رو کنار هم بودیم. 

روز چهاردهم به سمت تهران به راه افتادیم و سفر نوروزیمون به پایان رسید.

اوخر فروردین و اوایل اریبهشت باغ ایرانی پر از گلای لاله می شه. منم تو رو بردم که ازت عکس بگیرم و بازی کنی. 29 فروردین من و یکی از همکارام اومدیم مهد دنبالت و رفتیم پارک. کلی عکس گرفتیم.

و بعدش هم کلی بازی کردی. نمی دونم یهو چی شد که از سرسره اومدی پایین و منو پیدا نکردی . که دیدم یه خانم دستت رو گرفته بود و دنبال مامانت میگشت. درحالیکه من تو همون محوطه رو نیمکت نشسته بودم. خلاصه بخیر گذشت. بوس

30 فروردین اولین جلسه کلاس موسیقیت تو آموزشگاه موسیقی پارس بود. که فقط مامانا بودن و ترم یک هم که به خوبی پایان رسوندی با شما میومدیم سر کلاس. الان هم که ترم 2 هستی. خیلی هم دوست داری کلاستو و شعرارو خیلی خوب یاد میگیری. موفق باشی عشقم. دارم همه تلاشمو میکنم انشالله قدر بدونی و استفاده کنی و موفق بشی. 

ترم دوم که بیشتر با همکلاسیات دوست شدی (آرنین، آرنیکا، نهال)

زنگ تفریح

30 فروردین، عصر با خاله سوده و مهیار رفتیم خرید و بعدش هم کافی شاپ.

5 اردیبهشت هم دوباره رفتیم پارک تا شما بازی کنی. اما بازم دلم نیومد تو اون فضای خوشگل چندتا عکس نگیرم.

پنجشنبه دهم اردیبهشت یه سفر رفتیم اصفهان خونه خاله الهه و یاسان چشم بلبلی. کلی بهمون خوش گذشت . دست خاله الهه و عمو سجاد درد نکنه از اینهمه پذیراییشون. انشالله براشون جبران کنیم. 

با یاسان کلی بازی کردین. اما یک کم یاسان دست بزن داشت. خاله الهه هم بهت گفت تو هم بزن. اما تو خیلی دلت نمیومد. کم میزدی. یبار من تو رو بغل کردم ببرم از تو ماشین چیزی بیارم که یاسانی کلی منو صدا زد که نرو. آله آله ... . فکر کرده بود چون شما رو زده ما رفتیم. از اون به بعد خیلی با هم خوب بازی کردین.

روز اول رفتیم مغازه عمو سجاد. شما اونجا موتور سواری کردی. البته رو موتور ایستاده. بعد هم رفتیم میدون امام و کلی شما آب بازی کردید و خوش گزروندیم. 

واقعا دستشون درد نکنه ما رو همه جای اصفهان بردن و گردوندن.

روز شنبه عصر هم برگشتیم. ترافیکی بود نزدیک تهران.

19 اردیبهشت تو نمایشگاه (از طرف شرکتمون) بودم که از مهدت زنگ زدن و گفتن آبله مرغون گرفتی. نمی دونی با چه استرسی اومدم برداشتمت و بردمت دکتر. اما خدا رو شکر خیلی سبک بود. یه روز من موندم پیشت و دو روز هم مامانی نجاه. بقیشم که تعطیل بودیم و خودم مراقبت کردم ازت. زودی خوب شدی. محبت

22 اردیبهشت تولد بابا احسان بود که از تو راه برای بابا کیک خریدم و اومدم خونه شام پختم و یه تولد خودمونی براش گرفتیم.

25 اردیبهشت رفتیم نمایشگاه کتاب و یک کم خورده ریز برات خریدیم.

شب هم بردیمت پارک تا ماشین سواری کنی. بعد یه هفته خونه موندن آی میچسبید

29 اردیبهشت هم رفتیم با دوستامون خانه بازی پونک. یه قرار یهویی. که متاسفانه عکس نگرفتم اصلاخطا

31 اردیبهشت هم رفتی تو حموم و کلی با رنگ انگشتی نقاشی کردی خودت و در و دیوار رو. چند باری اینکارو کردی البته.

3 خرداد تولد دختر همکارم آوا خانم بود که از سر کار رفتیم خونه دوستم آماده شدیم رفتیم اونجا. اونجا اوایل شیطنتت بود ها. انقدر آرومی اما اونجا همش می دویدی و بازی می کردی. کلا بعد آبله مرغون گرفتن شیطنتات شروع شد. 

شما و تینا خانم دختر همکارم

اینجا هم یه عکس از تولد ایلیا که 12 خرداد بود. البته اصلا عکس نگرفتم از جشن همین یدونه رو آخر شب از خودت گرفتم.

13 خرداد رفتیم باغ پرندگان که شما خیلی دوست داشتی. اما آخراش خسته شده بودی و همش میخواستی بغل باشی

25 خرداد رفتیم که موهاتو کوتاه کنیم. هرچند ته دلم راضی نبود اما خیلی خوب شد. و جالب بود اولین بار اجازه دادی سشوار بزنن برات.

28 خرداد دندوناتو بردیم درست کنیم. چون کوچولویی باید بیهوش میشدی. صبح ساعت 8 هتل بیمارستان گاندی بودیم. دندونات خیلی خراب شده بود و باید اینکارو می کردیم. که خدا رو شکر عصر سالم و سلامت و بدون هیچ دردی مرخص شدی.

قبل عمل

بعد عمل:

22 تیرماه افطاری مهمون مدیرمون بودیم (شما بهش می گی آقای رییس). رفتیم رستوران سیمرغ که موسیقی زنده داشت. کلی خوش گذشت. اما به علت نور و سرو صدا شما خیلی اذیت کردی. که البته خوابت هم میومد.

23 تیر ماه هم که مهمون شرکت ما بدیم. اونجا فضا باز بود شما هم کلی صفا کردی. آقای رییس و خانمش و دختراش کلی بهت رسیدن و شامتو دادن. من اونشب راحت بودم. حسابی خودتو تو دل اونا جا دادی ها

24 تیر راهی مشهد شدیم با خاله سارا و عمو فرید و اشکان. خیلی تو راه بهمون خوش گذشت. شب رو هم تو دامغان گذروندیم. فرداش دوباره به سمت مشهد راه افتادیم. 

خواب ناز شما خونه مامان فاطی

یه روز هم مامان خاله سارا ما رو به باغشون دعوت کرد خیلی خوب بود جای همه خالی.

این هم شما تو حرم

 

چهارشنبه 31 تیر رفتیم بجنورد و یه عالمه وروجک اونجا بودن که با هم بازی می کردین. جمعه دوم مرداد از بجنورد برگشتیم.

آرتین، الینا، امیر احمد

آرتین و مهنا

آرتین و ارنواز

.

در راه برگشت:

تولد یسنا جون هم 5 تیر بود که خوش گذشت و شما تک پسر بودی. 4-5 دختر دیگه هم بودن. یسنا کلی به شما گیر داده بود و شما زیر مبل زیر پای من قایم شدی. میومد دستتو میکشید میگفت بیا منو تو داماد عروسیم. یعنی میخواست بخوریش ها دختر بلا رو

آرتین خان و آوا خانوم

و اما 11 مرداد تولد من بود و خودمو تحویل گرفتم. برای خودم کیک و غذاهای فانتزی پختم و یه جشن کوچولوی خودمونی گرفتیم. متاسفانه عکس نمیشه گذاشت چشمک

20 مرداد هم یه سفر داشتیم به اردبیل و حومه. اونجا با همکارای بابا اشنا شدی و کلی باهاشون خوش گذروندی. طوری که دوست نداشتی بیای ماشین خودمون. 21 راهی شدیم به سمت جلفا. که 6 ساعت تو راه بودیم. واقعا هلاک شدیم تا رفتیم و برگشتیم. 

یه روز هم تو اردبیل رفتیم شهربازی و تو کلی کیف کردی

یه روز رفتیم سرعین و جای همه خالی آب گرم که بابا میگفت خیلی حال کردی.

کلی از عکسا رو هم عمو غلامرضا گرفته که اگه بدستم برسه اضافه میکنم.

اینجا هم تو راه برگشت شما و عمو غلامرضا. رستوران کاروانسرای سنگی

دوشنبه 9 شهریور: دوباره قرار با دوستامون که خیلیا نتونستن بیان. فقط ما و خاله سوده و مهیار و خاله شقایق و ارشان بودیم. کلی بهمون خوش گذشت. جای همه خالی بود.

چند عکس متفرقه

آرتین خان درحال تعمیر سه چرخه

اولین نقاشی شما که معنی دار بود. اما متاسفانه محدثه دختر عموت پاره کرد و نتونستم نگهش دارم. خوب بود ازش عکس گرفتم. به قول خودت ابر و بارون و خونه

اشکان که عاشقته و اینطوری ابراز علاقه میکنه

ماشینتو  میاری و روش پتو میکشی و حالا د برو روشچشمک

پسندها (2)

نظرات (7)

مامان ملینا کیانا
28 شهریور 94 11:09
به به چه همه عکس خوشگل ماشالله به این خانواده ی دردری و همیشه به سفر انشالله که همیشه سلامت باشین و سفراتون بی خطر باشه... کلی انرژی گرفتم از این پست طولانی و پرعکس آرتین جون هم چقدر عوض شد موهاش کوتاه شد... کاش خیلی کوتاه نمیکردین... بلند بیشتر بهش میامد
مامان آرتین
پاسخ
اییییییییییییی دوست جونی بلند شد دوباره کوتاهش کردم. قربونت
پ
29 شهریور 94 8:59
سلام عزيزم.چقدرآقا وبزرگ شده عسلم .كم پيدايي دوست خوبم
مامان آرتین
پاسخ
واقعا دوست جونی کلا حس وبلاگ اومدن ندارم . شرمنده
مامان آرتین(الهه)
28 مهر 94 12:36
سلام عزززیزم، موی بلند و کوتاه بهت میاد خییییلی دوست دارمممممم
مامان آرتین
پاسخ
ممنون خاله الهه جون
سمانه
29 آبان 94 15:32
وااای عاشق اون عکسی شدم که ارتین جون با دوستش ارشان دوتایی انداختن
پریناز
29 آبان 94 15:35
اخی الهی ایشالله که دیگه هیچ وقت مریضی گل پسرتو نبینی مامان خوشگل دلم کباب شد پسر به این نازی ایشالله که خدا همیشه سلامتیشو حفظ کنه
مامان آرتین
پاسخ
ممنون خانمی
خاله ارزو
29 آبان 94 15:44
اخی چه پسر مهربونیه این اقا ارتین که دلش نمیاد دوستشو بزنه ولی معلومه دوستشم خیلی ارتین جوونیو دوست داره که از رفتنش نلراحت شده و دیگه باهم خوب شدن این دوستش اقایاسان همین یاسان چشم بلبلیه که تو لینکاتون هست نه ؟؟ اخه اسمش یاسان خاص و کم یابه فکر کنم همین باید باشه
مامان آرتین
پاسخ
بله عزیزم همونه. ممنون لطف کردی دوست عزیز
لیلا
18 آذر 94 15:10
سلام مامان ارتین جون خدا سایتونو بالا سر پسرتون نگه داره منم ایشالله چند وقت دیگه پسرم میاد بغلم تو فکر اینم که براش وب درست کنم برای همین دارم از بقیه وبلاگا ایده میگیرم باید بگم که وبتون کاملا عالی و بی نقصه مثل گل پسرت و خودت که خانمی با اجازتون نی نی های لینکاتونم دنبال میکنم ولی انگار چندتاشون اپ نمیکنند مثل اون لینک یاسان چشم بلبلی میخواستم ببینم اگه اپ نمیکنند دنبال نکنمشون اگه میشه جواب بدید ممنون
مامان آرتین
پاسخ
بله یه سریا اپ نمیکنن. منم متاسفانه امسال تنبل شدم. هربار تصمیم میگیرم که ادامه بدم اما امان از تنبلی. شما لطف داری